توضیحات اجمالی بخشها:
متن صد و بیست و هشت جلدکتاب و مقاله پیرامون امام هادی علیهالسلام و متن صد و بیست و یک جلدکتاب و مقاله پیرامون امامحسن عسکری علیهالسلام با موضوعاتی چون سخنان، تاریخ زندگانی، سیره و فضائل، ارائه فهرست کلیه کتابها و مقالهها به صورت یکجا (12432 موضوع)، جستجوی پیشرفته در متن، پاورقی و عناوین، تصاویر و پوسترهای زیبا و جذاب، امکان چاپ صفحات و انتقال متن به دفترچه یادداشت، متن زیارتنامهها، نغمههای دلنشین و همخوانی قابل اجرا در دستگاههای MP3
نصیحت قاطع امام هادى به متوکل
زمان مطالعه: < 1 دقیقه در یکى از برخوردهایى که بین امام هادى علیهالسلام و متوکل عباسى، طاغوت خشن آن عصر رخ داد، امام هادى علیهالسلام در پاسخ به سخن او چنین فرمود: لا تطلب الصفاء ممن کدرت علیه، و لا الوفاء لمن غذرت به، و لا النصح ممن صرفت سوء ظنک الیه، فانما قلب غیرک کقلبک له: «از آن کسى که تو زندگیش را
دور کردن چاپلوس از مدیحهسرایى
زمان مطالعه: < 1 دقیقه معمول است وقتى که افراد چاپلوسى به مداحى طاغوتها و شخصیتهاى دیگر مىپردازند، موجب شادى مدح شوندگان شده و به مداحان صله مىدهند، ولى شخصیتهاى وارسته هرگز، چاپلوسها را تشویق نخواهند کرد، بلکه آنها را طرد مىنمایند، بر همین اساس نقل شده یکى از مداحان به حضور امام هادى علیهالسلام آمد و چاپلوسانه، آن حضرت را مدح کرد، امام به
شکوه امام هادى و شیعه شدن مرد اصفهانى
زمان مطالعه: 2 دقیقه قطب راوندى (ره) از جماعتى از مردم اصفهان نقل مىکند که گفتند: در اصفهان مردى بود به نام عبدالرحمن و شیعه شده بود (با اینکه در آن وقت شیعیان در اصفهان، بسیار کم بودند)، به او گفته شد، علت چیست که شیعه شدهاى و به امامت حضرت هادى علیهالسلام اعتقاد دارى و امامت افراد دیگر را قبول ندارى؟» او گفت:
نمونهاى از مهماننوازى و کرم امام هادى
زمان مطالعه: 2 دقیقه یک روز امام هادى از شهر سامرا بیرون آمد و به خاطر کار مهمى به قریهاى رفت، فقیرى اعرابى (از بادیهنشینان کوفه) به در خانهى او آمد، گفتند: «آقا به فلان روستا، رفته است.» آن فقیر به طرف آن روستا حرکت کرد، وقتى که به محضر امام هادى علیهالسلام رسید، امام به او فرمود: «چه حاجت دارى؟» او عرض کرد:
نهى شدید امام هادى از همنشینى با گمراهان
زمان مطالعه: < 1 دقیقه ابوهاشم جعفرى، یکى از شاگردان و اصحاب برجسته امام رضا علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام بود، روزى امام هادى علیهالسلام او را دید و قاطعانه به او فرمود: «چرا تو را مىبینم که در نزد عبدالرحمن بن یعقوب هستى؟» (و با او همنشین مىباشى). ابوهاشم: عبدالرحمان، دایى من است. امام: «عبدالرحمن دربارهى خدا، سخن نادرست مىگوید و ذات پاک خدا
ماجراى عجیب مسیحى و خبر دادن امام از فرزند شیعى او
زمان مطالعه: 3 دقیقه هبة الله موصلى روایت مىکند مردى نصرانى که از دیار ربیعه و اصلاً از اهالى «کفر توثا» (یکى از قریههاى فلسطین) بود، به شغل کتابت (نویسندگى) اشتغال داشت و به نام «یوسف بن یعقوب» خوانده مىشد، بین او و پدرم رابطه دوستى بود، روزى این کاتب نصرانى، نزد پدرم آمد، گفتم: براى چه به اینجا آمدهاى؟ گفت: «به حضور متوکل