توضیحات اجمالی بخشها:
متن صد و بیست و هشت جلدکتاب و مقاله پیرامون امام هادی علیهالسلام و متن صد و بیست و یک جلدکتاب و مقاله پیرامون امامحسن عسکری علیهالسلام با موضوعاتی چون سخنان، تاریخ زندگانی، سیره و فضائل، ارائه فهرست کلیه کتابها و مقالهها به صورت یکجا (12432 موضوع)، جستجوی پیشرفته در متن، پاورقی و عناوین، تصاویر و پوسترهای زیبا و جذاب، امکان چاپ صفحات و انتقال متن به دفترچه یادداشت، متن زیارتنامهها، نغمههای دلنشین و همخوانی قابل اجرا در دستگاههای MP3
یونس نقاش و عنایت مولا (2)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه در «امالى ابنشیخ» آمده است: منصورى، از کافور خادم، روایت کرده که گوید: امام هادى علیهالسلام در سامرا همسایهاى داشت که او را یونس نقاش مىگفتند و بیشتر اوقات حضور آن بزرگوار مىرسید و خدمت مىنمود. روزى در حالى که بدنش مىلرزید، خدمت حضرت رسید و عرض کرد:اى سید من! وصیت مىکنم که با اهل بیت من خوب رفتار کنى.
آشنایى با زبانها (2)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه ابوهاشم جعفرى مىگوید: هنگامى که بغا سردار سپاه واثق، براى دستگیرى اعراب از مدینه عبور مىکرد، در مدینه بودم. امام هادى علیهالسلام به ما فرمود: برویم تجهیزات این ترک را ببینیم. بیرون آمدیم و توقف کردیم. سپاه آمادهى او از نزد ما گذشتند و ترکى سر رسید. امام علیهالسلام با او چند کلمه به زبان ترکى صحبت کردند. او از
فروتنى درندگان (3)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه شیخ سلیمان بلخى قندوزى، از علماى اهل تسنن، در کتاب «ینابیع المودة» مىنویسد: مسعودى نقل کرده است که متوکل فرمان داد سه رأس از درندگان را به محوطهى کاخ او آوردند. آن گاه امام هادى علیهالسلام را به کاخ خود دعوت کرد و چون آن گرامى وارد محوطهى کاخ شد، دستور داد در کاخ را ببندند. اما درندگان دور امام
هیبت و عظمت (2)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه اشتر علوى مىگوید: با پدرم در خانهى متوکل بودیم. من در آن هنگام طفل بودم و جماعتى از آل ابوطالب، آل عباس و آل جعفر حضور داشتند. امام هادى علیهالسلام وارد شد همه آنان که در خانه متوکل بودند به احترام او پیاده شدند آن حضرت داخل خانه شد. برخى از حاضران به برخى دیگر گفتند: چرا براى این جوان
دعاى مستجاب (2)
زمان مطالعه: 2 دقیقه در اصفهان مردى شیعى به نام عبدالرحمان مىزیست، از او پرسیدند: چرا این مذهب را برگزیده و به امامت امام هادى علیهالسلام معتقد شدهاى؟ گفت: به جهت معجزهاى که از او دیدم ؛ داستان چنین بود که من مردى فقیر و بىچیز بودم ؛ ولى چون زبان و جرأت داشتم، اهالى اصفهان در یکى از سالها مرا همراه گروهى نزد
سپاس از نعمتها (2)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه ابوهاشم جعفرى مىگوید: یک بار فقر شدیدى به من روى آورد، خدمت امام هادى علیهالسلام شرفیاب شدم و چون اجازه دادند، نشستم. فرمود: اى اباهاشم! شکر کدام یک از نعمتهاى خدا را که به تو عطا فرموده مىتوانى بجاى آورى؟ من سکوت کردم و ندانستم چه بگویم. امام علیهالسلام خود فرمود: خدا به تو ایمان عطا کرد و به جهت