جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توضیحات اجمالی بخش‌ها:

متن صد و بیست و هشت جلد‌کتاب و مقاله پیرامون امام هادی‌ علیه‌السلام و متن صد و بیست و یک جلد‌کتاب و مقاله پیرامون امام‌حسن عسکری علیه‌السلام با موضوعاتی چون سخنان، تاریخ زندگانی، سیره و فضائل، ارائه فهرست کلیه کتاب‌ها و مقاله‌ها به صورت یکجا (12432 موضوع)، جستجوی پیشرفته در متن، پاورقی و عناوین، تصاویر و پوسترهای زیبا و جذاب، امکان چاپ صفحات و انتقال متن به دفترچه یادداشت، متن زیارت‌نامه‌ها، نغمه‌های دلنشین و هم‌خوانی قابل اجرا در دستگاه‌های MP3

نجات جوان مهرورز (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه ابن‏شهر آشوب رحمه الله روایت مى‏کند: مردى مضطرب و ترسان خدمت امام هادى علیه‏السلام رسید و عرض کرد: پسرم را به سبب محبت شما گرفته‏اند و امشب او را از فلان جا خواهند افکند و در زیر آن محل دفن خواهند کرد. حضرت فرمود: چه مى‏خواهى؟! عرض کرد: سلامتى فرزندم را. حضرت فرمود: لا بأس علیه، اذهب فان ابنک یأتیک

ادامه مطلب »

هیبت باشکوه‏ (2)

زمان مطالعه: 2 دقیقه قطب راوندى رحمه الله مى‏نویسد: فضل بن احمد، کاتب معتز بالله گوید: روزى با معتز به مجلس متوکل وارد شدیم، دیدیم غضب آلود و پریشان است. او به فتح بن خاقان گفت: به خدا! او را خواهم کشت، چرا که به دولت من تفرقه مى‏افکند. آن گاه دستور داد چهار نفر از غلامان جلف را حاضر کردند و آن‏ها را

ادامه مطلب »

عنایت به دشمن‏ (2)

زمان مطالعه: 2 دقیقه در روایتى آمده است: متوکل گرفتار دمل و قرحه‏اى شد به طورى که مشرف به مرگ گشت و کسى جرأت نمى‏کرد که بر آن دمل نیشتر بزند. مادرش نذر کرد که اگر پسرم از این مرض شفا یابد، پول زیادى را براى امام هادى علیه‏السلام بفرستد. این در حالى بود که طبیبان و جراحان از درمان متوکل عاجز و متحیر

ادامه مطلب »

دعا براى نوزاد پسر (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه ایوب بن نوح گوید: طى نامه‏اى به امام هادى علیه‏السلام نوشتم: همسرم باردار است و از شما مى‏خواهم دعا کنید که خداوند پسرى به من عنایت فرماید. حضرت در جواب نوشتند: خداوند به تو پسرى عطا مى‏کند، نام او را محمد بگذار. طولى نکشید که صاحب فرزند پسرى شدم و نام او را محمد نهادم.(1) همچنین ایوب بن نوح گوید:

ادامه مطلب »

اندیشه در دفع دشمن‏ (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه محمد بن صلت گوید: به حضرت هادى علیه‏السلام نامه نوشتم که شخصى با من دشمنى مى‏کند و من به فکر چاره‏اى افتاده‏ام که آن را اجرا کنم. حضرت در جواب نوشتند: احتیاج به آن فکر نیست. طولى نکشید که آن شخص به بدترین وجهى از دنیا رفت و من از شر او خلاص شدم.(1) 1) همان.

ادامه مطلب »

مرد نصرانى و نجات او از مرگ‏ (2)

زمان مطالعه: 2 دقیقه هبة بن منصور موصلى گوید: در دیار ربیعه مردى نصرانى به نام یوسف بن یعقوب زندگى مى‏کرد که با پدر من آشنایى داشت. روزى به خانه ما آمد و این داستان را نقل کرد: از طرف متوکل مرا به سامرا جلب کردند. چون از زندگى مأیوس شدم و از آن طرفى بزرگوارى و عظمت على بن محمد الرضا علیهماالسلام را

ادامه مطلب »