زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از مناقب ابن‏شهرآشوب از محمد بن موسی نقل نموده از کسی طلب‏کار بودم بدهکار امروز و فردا می‏کرد به امام حسن عسکری علیه‏السلام شکایت کردم. حضرت به من نوشت: به زودی می‏میرد ولی نمی‏میرد تا مال تو را به تو برساند. محمد بن موسی می‏گوید: بی‏خیال بودم که ناگهان بدهکار دق‏الباب کرد و مال مرا آورد و گفت: از

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از همان کتاب از حمزة بن محمد کردی نقل می‏کند که دست تنگ شدم تصمیم گرفتم نزد پسرعمویم یحیی بن محمد که در حران بود بروم و تقاضای کمک کنم به امام حسن عسکری علیه‏السلام نوشتم و از او خواستم برایم دعا کند. حضرت نوشت: حرکت نکن زیرا که خداوند گرفتاریت را برطرف می‏سازد، پسرعمویت از دنیا رفته. حمزه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه مرحوم مستنبط از کتاب اثبات الوصیة از جعفر بن محمد بن موسی نقل نموده که در سامرا در خیابان نشسته بودم و امام حسن عسکری علیه‏السلام بر مرکب سوار بود و از آنجا می‏گذشت، من سخت متمایل بودم که صاحب فرزند گردم، پیش خود گفتم: چه می‏گویی من صاحب فرزند می‏شوم؟ با سر مبارک اشاره کرد: آری. پیش خود گفتم:

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از کتاب بحارالانوار از محمد بن حسن بن میمون نقل نموده: به امام حسن عسکری علیه‏السلام نامه‏ای نوشتم و از تنگدستی شکایت نمودم سپس به خود گفتم: مگر امام صادق علیه‏السلام نفرموده که فقر با بودن در کنار ما بهتر است از بی‏نیازی با غیر ما و کشته شدن با ما بهتر است از زنده بودن با غیر ما.

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و مرحوم مجلسی از کتاب کشف الغمه از جعفر بن محمد قلانسی نقل می‏نماید که توسط محمد بن عبدالجبار نامه‏ای به امام حسن عسکری علیه‏السلام نوشت که در آن مسایل زیادی پرسیده بود و از حضرت درخواست نموده که برای برادرش که برای خریدن گوسفند به ارمنیه رفته بود دعا کند. حضرت در جواب نامه مسایل را جواب داده بود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از همان کتاب از ابوسهل بلخی نقل می‏کند که مردی به امام حسن عسکری علیه‏السلام نامه‏ای نوشت و از حضرت تقاضا کرد برای پدر و مادرش دعا کند، مادرش از غلات بود (غلات کسانی هستند که ائمه علیهم‏السلام را خدا می‏دانند) حضرت در جواب نامه نوشت: «رحم الله والدک؛ خدا پدرت را بیامرزد». و دیگری به آن حضرت نامه‏ای