زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از کتاب الخرایج نقل می‏نماید که علی بن زید بن علی بن الحسین بن زید می‏گوید: روزی خدمت امام عسکری علیه‏السلام شرفیاب شدم خدمت حضرت نشسته بودم متذکر شدم دستمالی که پنجاه دینار در آن بوده گم کرده‏ام ناراحت شدم ولی چیزی اظهار ننمودم امام علیه‏السلام فرمود: همه محفوظ است ان شاء الله. وقتی که به منزل برگشتم برادرم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از همان کتاب از عمر بن مسلم نقل می‏نماید: سمیع مسمعی که همسایه‏ی دیوار به دیوار من بود مرا اذیت می‏کرد و موجب ناراحتی من گردید پس به امام عسکری علیه‏السلام نوشتم که از خدا برایم درخواست گشایش نماید. در جواب نوشت مژده باد تو را که به زودی فرج خواهد رسید از ناحیه‏ی فارس مالی به تو می‏رسد.

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از همان کتاب از عیسی بن صبیح نقل نموده: امام حسن عسکری علیه‏السلام در زندان نزد ما تشریف آورد او را می‏شناختم به من فرمود: سن تو شصت و پنج سال و چند ماه و چند روز است، کتاب دعایی نزد من بود که تاریخ ولادتم روی آن نوشته شده بود به آن تاریخ نگاه کردم دیدم همان گونه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از کتاب مناقب و خرایج جریانی را از ابوهاشم جعفری نقل نموده که آن را با کمی حذف ذکر می‏نمایم: ابوهاشم جعفری گوید: من با جماعتی در زندان بودیم که امام حسن عسکری علیه‏السلام را زندانی نمودند، صالح بن وصیف حضرت را زندانی نمود در زندان نزد ما مردی جمحی بود که ادعا می‏کرد علوی است. امام حسن عسکری

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از آن دو کتاب از ابوهاشم جعفری نقل می‏نماید: هرگز خدمت امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام شرفیاب نشدم مگر آنکه از آنان راهنمایی و معجزه‏ای دیدم، وقتی خدمت امام حسن علیه‏السلام مشرف شدم می‏خواستم از حضرت درخواست نمایم به من مقداری نقره بدهد که برای تبرک با آن انگشتری بسازم، نشستم و فراموش کردم. وقتی که خواستم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و از کتاب خرایج نقل می‏نماید که ابوهاشم از امام حسن عسکری علیه‏السلام تفسیر آیه‏ی زیر را پرسید: (ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله).(1) «سپس کتاب را به کسانی از بندگان خود که آنان را برگزیدیم به میراث دادیم پس بعضی از آنان به نفس خود ستم