شیعه مىگویند: این خانه را ارج مىنهم چون آخرین بارى که مردم امام زمانم را دیدهاند این جا بوده است. بدین مکان مهر مىورزم، چون حضرت بقیة الله الاعظم – عجل الله تعالى فرجه الشریف – تا سن پنج سالگى در این خانه زندگى کردهاند و پس از آن دیدهها پنهان شدهاند.
روزى که بدن مقدس امام عسکرى علیهالسلام را براى نماز آوردند، امام زمان علیهالسلام جلو آمدند و بدون آن که مردم و مأموران بتوانند عکسالعملى نشان دهند بر بدن مبارک پدر نماز خواندند و به سرداب خانه رفتند.
دشمنان که به شدت در جست و جوى آخرین یادگار امامت و عصمت بودند، یقین کردند امام عسکرى علیهالسلام فرزندى دارد که در همین خانه است، اما به او دسترسى نداشتند.
خانه را جست و جو کردند، ولى آن حضرت را نیافتند و خدا آن بزرگوار را از
چشم دشمنان پنهان داشت. جاسوسان خبر از شنیدن صداى نماز وى از زیرزمین خانه دادند. دو نفر از مقامات عالى رتبه مخصوصا مأموریت خاصى یافتند که براى یافتن حضرت شخصا به آن جا بروند. وقتى وارد سرداب شدند کودکى پنج ساله را در حال نماز دیدند، ولى هر چه سعى کردند قدرت نزدیک شدن به آن حضرت را نداشتند. در واقع خداى متعال مىخواست هم وجود حجت خود را نشان دهد تا شکى در دلها نماند و هم او را از شر دشمنان حفظ کند.
آخرین تصمیم دشمنان بر آن شد که عدهاى سرباز را با فرماندهى به خانه حضرت بفرستند و ضمن تفتیش کامل، آن حضرت را دستگیر کرده بیاورند.
این بار هم معجزه الهى به وقوع پیوست. در حالى که در صحن خانه سربازان در برابر فرمانده خود به صف ایستاده بودند و او دستور آماده باش به آنان صادر کرده و در برابرشان ایستاده بود، همهى سربازان شاهد بودند که کودکى پنج ساله از سرداب خانه بیرون آمد و پیش چشم همه به طرف درب خانه به راه افتاد و از بین سربازان و فرمانده آنان عبور کرد و بیرون رفت.
لحظاتى بعد یکى از سربازان به خود جرئت داد و از فرمانده پرسید: کدام کودک؟
همه سربازان به فرمانده اظهار کردند کودکى را دیدهاند که از سرداب بیرون آمده و از جلوى صفوف سربازان و پیش چشم فرمانده عبور کرده و از خانه خارج شده است.
فرمانده با تعجب اظهار داشت: هرگز آن حضرت را ندیده و متوجه او نشده است؟!
و آخرین بارى که مردم امام زمان علیهالسلام را دیدند هنگام خروج از سرداب غیبت بود و از روزى که از در آن خانه خارج شد دیگر کسى به طور علنى آن حضرت را ندید و غیبت صغرى آغاز شد و تا هفتاد سال بعد از آن ادامه یافت که در این مدت نواب اربعه بین مردم و آن حضرت واسطه بودند، و بعد از آن غیبت کبرى آغاز شد و تا امروز ادامه یافته است.
اى عزیز زهرا! جاى جاى این سرداب را به یاد آخرین روزهایت که در این خانه زندگى کردهاید مىبوسم، و در آن جا با شما نجوا مىکنم و عطر شما را از آن جا استشمام مىنمایم و چشمانم به دنبال قدمهایتان از سرداب بیرون مىآید و از در
خانهیتان عبور مىکند و تا دشتها و کوهها پر مىکشد و شما را جست و جو مىکند.
و آن گاه که شما را نمىیابد تا دور دستهاى ظهورتان چشم مىدوزد و حسرتمندانه با نداى «یا أباصالح» صدایتان مىزند و با ذکر «یا داعى الله» سلامتان مىکند و با کلمه «یا ولى الله» درودتان مىفرستد و با گل واژهى «العجل، العجل» انتظارتان را مىکشد و با فریاد «أدرکنى، أدرکنى» از شما مدد مىطلبد و با التماس «یا مهدى» از شما جوابى مىخواهد و با نداى «یا منتقم» آرزوى دیدارتان را دارد.