جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سه ستاره دیگر (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در میان خلفاى عباسى، متوکل بیش از همه به خاندان رسالت علیهم‏السلام و شیعیان سخت مى‏گرفت، چنان که 17 بار به دستور او آستان قدس حسینى را در کربلا خراب کردند.(1)و فدک را که در زمان مأمون دوباره به فرزندان فاطمه علیهماالسلام برگردانده شده بود به زور از آنها گرفت، وى نه تنها خود، زندان‏ها و سیاه چال‏هاى سامرا و اطراف را پر از سادات علوى و شیعیان کرد، بلکه هر یک از دشمنان آل على را حاکم شهرهاى شیعه‏نشین ساخت تا در آن شهرها کسى جرئت ارتباط با آل عدالت را نداشته باشد، ابوالفرج اصفهانى مى‏نویسد:

و دیگر از کارهاى متوکل آن بود که عمر بن فرج را بر مکه و مدینه حاکم ساخت و او از فرزندان ابوطالب جلوگیرى مى‏کرد تا با مردم تماس نگیرند و مانع از این مى‏شد که مردم نیز به آنها کمک و احسانى کنند و اگر مى‏شنید کسى به آنها کمکى کرده است هر اندازه هم آن کمک اندک بود آن شخص را تحت شکنجه و آزار قرار مى‏داد و جریمه‏ى سنگینى برایش تعیین مى‏کرد، همین سبب شد که کار تنگدستى زن‏هاى علویه‏ى مدینه به جایى رسید که چند تن از آنها یک پیراهن بیشتر نداشتند و ناچار بودند هنگام نماز آن پیراهن را روى نوبتى بپوشند و نماز بخوانند…(2)

وى پس از آن، براى پنج بزرگمرد از آل على فصلى از کتابش «مقاتل الطالبیین» را باز کرده و به تفصیل به ذکر قیام و شهادتشان مى‏پردازد و از آنجایى که این دلیر مردان بیشتر در زندان‏هاى شهر سامرا به شهادت رسیده‏اند، ما نیز به طور خیلى خلاصه از ایشان نام مى‏بریم:

1 – محمد بن صالح بن عبدالله که با پنج واسطه نسبت به امام حسن مجتبى علیه‏السلام مى‏رساند، او یکى از دلیر مردان علوى و از شاعران شیعى بود، پس از آن یارانى دورش گرد آمدند خروج کرد ولى با دسیسه‏ى مزدوران متوکل دستگیر و روانه‏ى زندان شد، بعد از سه سال و اندى که در زندان بود، در سامرا از دنیا رفت(3)

2 – محمد بن جعفر، از نوادگان امام سجاد علیه‏السلام که در رى خروج کرد و پس از دستگیرى در نیشابور زندانى شد و در زندان بود تا این که وفات یافت.

3 – قاسم بن عبدالله بن حسین بن على ؛ امام سجاد علیهماالسلام، ایشان را عمر بن فرج والى مدینه دستگیر کرده و به سامرا فرستاد، پس از مدتى که در آنجا زیر نظر مأمورین حکومتى بود مریض شد، خلیفه به بهانه‏ى عیادت او، پزشکى را به پیش قاسم بن عبدالله فرستاد و آن پزشک با طرز مرموزى او را مسموم کرد، چنان که پس از چند روز شهید شد.

4 – احمد بن عیسى بن زید، فرزند امام زین‏العابدین علیه‏السلام، مردى دانشمند و شجاع و فاضل و راوى بود که پدرانش یکى پس از دیگرى قیام کرده و هر یک عاشورایى به پا کرده بودند، او نیز پس از عمرى زندانى شدن و شکنجه دیدن و سال‏ها دربه‏درى و مخفیانه زیستن، بالأخره در زمان متوکل وفات یافت.

5 – عبدالله بن موسى که با سه واسطه نسب شریفش به امام حسن مجتبى علیه‏السلام مى‏رسد، این بزرگوار در زمان مأمون متوارى گشت و تا عصر متوکل نیز پنهانى زندگى مى‏کرد و مأموران خلافت شب و روز در تعقیبش بودند.

پس از شهادت امام رضا علیه‏السلام مأمون نامه‏اى به عبدالله نوشت و از او خواست که

خود را آشکار سازد و گفت که در نظر دارم تو را به جاى امام رضا علیه‏السلام ولى عهد خویش کنم، اما عبدالله در نامه‏اى که به مأمون نوشت، تمام رشته‏هاى او را پنبه کرد(4)

عبدالله بن موسى پس از عمرى دربه‏درى، بالاخره به آرزویش که چیزى جز لقاء الله نبود رسید و زمانى که خبر مرگ او و همچنین خبر مرگ احمد بن عیسى را با هم به متوکل دادند، خیلى خوشحال شد، چنان که از شادى در پوست خود نمى‏گنجید، زیرا که از آن دو بزرگمرد خیلى وحشت داشت و فکرشان چون کابوس وحشتناکى بر سرش سایه افکنده و تلخ کامش مى‏کردند و همیشه از قیام و انقلاب ناگهانى آن دو نفر مى‏ترسید و فضیلت و بزرگوارى آن دو را در میان شیعیان به خوبى مى‏دانست(5)‏


1) تاریخچه‏ى سامرا: ص 53 به نقل از منتهى الآمال: ص 241.

2) ترجمه‏ى مقاتل الطالبیین: ص 552.

3) همان مدرک پیشین، ص 553 به بعد.

4) قسمت‏هایى از این نامه را نویسنده‏ى «مقاتل الطالبیین» آورده است که بسیار خواندنى است، ر. ک: همان، ص 587.

5) مدرک پیشین، ص 588 (به نقل از سیماى سامرا: ص 66 – 64).