جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

میرزاى شیرازى، سامرا و معرفت کلیدى آیات قرآن‏ (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

سامرا با قرار گرفتن مرجع بزرگ جهان تشیع فقید دنیاى و اسلام حضرت آیت الله العظمى میرزاى شیرازى در رأس حوزه علمیه آن مقصد و مأواى مقلدان و شیفتگان مرجعیت قرار گرفت. حضرت آیت الله العظمى حاج سید محمد شیرازى قدس سره فرمودند:

از جمله آن شیفتگان و آرزومندان چهار تاجر ایرانى بودند که براى دیدار مرجع خود و زیارت عتبات مقدسه‏ى عراق به سامرا مشرف مى‏شوند، زیارت آنان مصادف با ماه‏هاى حج مى‏شود و آنان که به حج مشرف نشده بودند از میرزاى بزرگ استفاده درباره‏ى وجوب حج مى‏کنند و ایشان استطاعت و به وجوب حج بر آنان فتوا مى‏دهند.

آنان تصمیم به انجام حج و رفتن به زیارت خانه خدا مى‏گیرند، ولى از آنجا که آمادگى کامل براى حج نداشتند به جهت آن که اموال زیادى همراه خود آورده بودند، از میرزاى بزرگ خواهش مى‏کنند شخصى را معرفى کنند تا اموال خود را نزد او به امانت بسپارند و ره سپار مکه شوند. میرزاى بزرگ یکى از وکلاى مالى خود را به نام حاج جعفر جهت این کار معرفى مى‏کنند.

آنان با راهنمایى میرزاى بزرگ اموال خود را نزد حاج جعفر امانت گذاشته و به حج مشرف مى‏شوند، وقتى از سفر حج به سامرا مراجعت مى‏کنند و به سراغ حاجى جعفر براى استرداد امانت‏هاى خود مى‏روند باخبر مى‏شوند که حاج جعفر از دنیا

رفته، اما امانت‏هاى آنان را با مشخصات کامل یادداشت کرده و ثبت و ضبط نموده بود، جز امانت یکى از آنان که یک جواهر گران قیمت و با ارزش بوده خبر و أثرى از آن موجود نیست.

آن تاجر براى به دست آوردن امانت خود به حضرت آیت الله العظمى میرزاى بزرگ مراجعه مى‏نماید و کسب تکلیف مى‏کنند.

ایشان آیه کریمه‏اى از قرآن مجید را نوشته و به آن تاجر مى‏دهند و مى‏فرمایند: به نجف اشرف مشرف شو و این آیه کریمه را در وادى السلام نجف بخوان و تکرار نما تا آن که ملائکه موکل حاج جعفر را به ملاقات شما مى‏آورند و آن گاه از او امانت خود را مطالبه کن.

تاجر نوشته را از میرزاى شیرازى گرفته و به نجف اشرف مشرف مى‏گردد و به وادى السلام رفته و آیه کریمه را مى‏خواند و تکرار مى‏نماید، ولى خبرى از حاج جعفر نمى‏شود و دست خالى به سامرا نزد میرزاى بزرگ مراجعت نموده و ایشان را از نتیجه کار باخبر مى‏کند.

میرزاى شیرازى با شنیدن گزارش این تاجر پریشان حال شده و آیه‏ى کریمه (انا لله و انا الیه راجعون) را بر زبان جارى کرده و تکرار مى‏نمایند. سپس به تاجر روى آورده و مى‏فرمایند، حال که ایشان را در وادى السلام ملاقات ننمودى، باید به وادى برهوت رفت و آنجا ایشان را ملاقات کنى، وقتى او را ملاقات کردى و امانت خود را از او مطالبه نمودى در ضمن از او سؤال مى‏کنى: چرا او را به وادى برهوت آوردند؟ زیرا وادى برهوت جاى گناه‏کاران است.

آن گاه میرزاى بزرگ آیه کریمه‏اى را نوشته و به او مى‏دهند تا آن را در آن وادى بخواند و موفق به دیدار حاج جعفر بشوند، تاجر طبق راهنمائى میرزاى شیرازى رفتار نموده و سرانجام در وادى برهوت با حاج جعفر در حالى که غل و زنجیر آتشین به دست و پاى او بود ملاقات مى‏کند.

ابتدا حاج جعفر از تاجر معذرت خواهى مى‏کند و اظهار مى‏دارد که او از یادداشت امانت او فراموش کرده و امانت را در باغچه منزل خود پاى درختى که در

آن باغچه است پنهان نموده.

آن گاه تاجر پیام میرزاى بزرگ را به او مى‏رساند و مى‏گوید که ایشان فرمودند: از شما سؤال کنم: چرا شما را به وادى برهوت آوردند؟

حاج جعفر پاسخ مى‏دهد: به جهت قصاب محلمان.

سپس اضافه مى‏کند: سلام مرا خدمت میرزاى شیرازى ابلاغ کن و خواهش مرا به ایشان برسان که قصاب محل را از من راضى گرداند.

ملاقات پایان مى‏گیرد و تاجر به سامرا خدمت میرزاى شیرازى رسیده و گزارش کار را به اطلاع ایشان مى‏رساند. میرزاى بزرگ اول طبق آدرسى که حاج جعفر داده بود مى‏گویند: امانت تاجر را از پاى درخت درآورده و به تاجر بدهند و تاجر به مال خود مى‏رسد.

دوم: شبانه رهسپار منزل قصاب محل مى‏شوند تا او را از حاج جعفر راضى و خوشنود نمایند. قصاب وقتى مواجه با آمدن آیت الله العظمى میرزاى شیرازى به منزل خود مى‏شود، قدوم ایشان را گرامى داشته و ارج مى‏گذارد و مفتخرانه زبان به خوش آمد مى‏گشاید، ولى همین که میرزاى بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مى‏برد قصاب برآشفته مى‏شود و مى‏گوید: هیچ وقت از حاج جعفر راضى نخواهم شد.

میرزاى بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مى‏برد، قصاب برآشفته مى‏شود، ولى مى‏گوید: هیچ وقت از حاج جعفر راضى نخواهم شد.

میرزاى شیرازى سبب را جویا مى‏شوند و از اصل قصه و جریان سؤال مى‏کنند تا شاید بتوانند از ریشه مشکل را معالجه نمایند.

قصاب مى‏گوید: براى دخترم خواستگار مى‏آید و از آنجا که حاج جعفر همسایه‏ى مبرز ما بود خواستگاران درباره نجابت و اصالت دخترمان از او سؤال مى‏کنند او که در سر مى‏پرورانده، یا فکر مى‏کرده و نظر داشته که دخترم را به عنوان زوجه براى فرزندش بگیرد جواب سربالایى به آنان مى‏دهد، تعریف و ستایش و در واقع حقیقت را بیان نمى‏کند و آنان از جواب سربالاى او از خواستگارى منصرف شده و فرزندش هم بعد رغم خواسته پدر خواهان ازدواج با دخترم نبوده و دخترم بالاخره تا به حال‏

بى‏شوهر در خانه من باقى مانده است. لذا من هرگز از حاج جعفر راضى نمى‏شوم.

میرزاى بزرگ جریان را که مى‏شنوند و از آن با اطلاع مى‏گردند سر به زیر انداخته و کمى درنگ کرده، سپس سر برداشته و روى به قصاب مى‏کنند و مى‏فرمایند: من دختر شما را همین الآن به عنوان زوجه براى فرزندم فلان که هنوز ازدواج نکرده با اجازه شما عقد مى‏کنم، آیا شما از حاج جعفر راضى مى‏شوید؟

قصاب که هرگز توقع این سرافرازى و افتخار وصلت با بیت آیت الله میرزاى شیرازى را نداشت بلافاصله در جواب مى‏گوید: بله از حاج جعفر راضى شدم و از این وصلت سربلند و مفتخر نیز مى‏باشم.

در همان مجلسى عقد شرعى خوانده مى‏شود و دختر قصاب عروس آیت الله العظمى میرزاى شیرازى و زوجه فرزند او مى‏شود و با این کار مدبرانه و روشى عاقلانه میرزاى بزرگ علاج چند مشکل را مى‏کنند:

1 – فرزند خود را داماد مى‏کنند.

2 – دختر قصاب را عروس مى‏کنند.

3 – حاج جعفر را از گرفتارى و وادى برهوت که جایگاه گنه‏کاران است نجات داده و به وادى السلام که جایگاه مؤمنین است، ارتقا بخشیده‏اند.

آرى، به فرمایش آیت الله العظمى حاج سید محمد شیرازى قدس سره که در آخر این داستان متذکر شدند این بود که:

آرى این قدر حساب آخرت دقیق است و باید انسان عبرت بگیرد به حساب خود رسیدگى نماید و از همت و تدبیر میرزاى شیرازى نیز باید درس و حکمت آموخت.