جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کندى فیلسوف و اخترشناس معروف‏ (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

امام حسن عسکرى علیه‏السلام در جمله‏اى درخشنده، ژرف و جالب مى‏فرماید:

و لو لا محمد صلى الله علیه و اله و الأوصیاء من بعده کنتم حیارى کالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل یدخل قریة الا من بابها؟

اگر محمد صلى الله علیه و اله و اوصیاى بعد از او نبودند، شما اى جهان بشریت! مانند چارپایان، حیران و سرگردان بودید، هیچ وظیفه‏اى از وظایف را نمى‏دانستید و آیا مى‏توان وارد شهرى جز دروازه‏ى آن گردید؟

یعنى اگر پیامبر و جانشینان راستین آن حضرت علیهم‏السلام نباشند، هیچ ارزش و معرفتى نتیجه‏ى مطلوب نخواهد داد و هیچ کردارى ثمره‏ى شایسته نخواهد بخشید.

سخن امام درباره‏ى همه آحاد بشر، صادق است و فرقى میان دانشمند، دانش پژوه و عامى وجود ندارد.

امام حسن عسکرى علیه‏السلام در این زمینه با ایجاد شبهه در معلومات کندى توانست یک اختلال بزرگ در اندوخته‏هاى ذهنى و شبکه‏ى فکرى او به وجود آورد و او را از هلاک و سقوط نجات بخشد. ما پیش از آن که به معرفى کندى بپردازیم نخست‏

اشتباه این اخترشناس و فیلسوف بزرگ را مى‏نگاریم:

ابن‏شهر آشوب، محدث و تاریخ‏نگار نامى مى‏نویسد:

«اسحاق کندى» فیلسوف اسلام و عراق کتابى به نام «تناقض‏هاى قرآن»! به نگارش آورد، وى مدتى در منزل نشست، گوشه‏نشینى اختیار کرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت.

روزى برخى از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام شرفیاب شدند، هنگامى که چشم حضرت به وى افتاد فرمود: آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد که گفته‏هاى استادان «کندى» را پاسخ گوید و او را از این کار باز دارد.

شاگرد گفت: ما همگى از شاگردان او هستیم، چگونه مى‏توانیم به اشتباه استاد در این زمینه یا زمینه‏ى دیگر اعتراض کنیم؟

امام علیه‏السلام فرمود: اگر مطلبى را به تو تلقین و تفهیم کنم، مى‏توانى به او برسانى و براى او نقل کنى؟

شاگرد گفت: آرى.

امام فرمود: از این جا که برگشتى به حضور استادت برو و با او به گرمى و محبت رفتار کن، او را کمک کن و هنگامى که کاملا انس و آشنایى به عمل آمد به او بگو: براى من مسأله‏اى پیش آمده که غیر از شما کسى شایستگى پاسخ آن را ندراد و آن مسأله این است که آیا ممکن است گوینده‏ى قرآن از گفتار خود معانى و مقاصدى غیر از آن معانى که شما اراده و حس کرده‏اید اراده کرده باشد؟

کندى در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممکن است چنین منظورى داشته باشد، زیرا کندى مردى است که هر سخنى را بشنود خوب مى‏فهمد، او مردى هوشمند است.

در این هنگام به او القاى شبهه کن و بگو: چه مى‏دانى شاید گوینده‏ى قرآن معانى و مقاصدى غیر از آنچه تو مى‏پندارى اراده کرده باشد و سخنان شما از جایگاه و موضوع اصلى خویش بیرون باشد؟

شاگرد به حضور استاد خود کندى رفت و طبق دستور امام رفتار کرد، با او به ملاطفت و مهربانى عمل نمود تا این که زمینه براى طرح مطلب مساعد گشت، پس‏

سؤال امام را به همان شیوه مطرح کرد و گفت: آیا ممکن است گوینده‏اى سخنى بگوید و از آن مطلبى اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ یعنى مقصود گوینده چیزى باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟

کندى به دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن!

شاگرد سؤال خویش را باز گفت. استاد چون اهل تعقل، تفکر و تدبر بود مدتى در خود فرو رفت، تأمل کرد و گفت: هیچ بعید نیست امکان دارد چیزى در ذهن گوینده‏ى سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزى بفهمد که خلاف آن را اراده کرده باشد.

استاد که مى‏دانست شاگرد او چنین سؤالى را نمى‏تواند پیش خود مطرح کند و در حد اندیشه‏ى او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را سوگند مى‏دهم که حقیقت را به من بگویى، چنین سؤالى از کجا به فکر تو خطور کرد؟

شاگرد گفت: چه ایرادى دارد که چنین سؤالى به ذهن خود من آمده باشد؟

استاد گفت: نه، تو هنوز زود است که به چنین سؤالى رسیده باشى، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفته‏اى؟

شاگرد گفت: حقیقت این است که حضرت ابومحمد امام حسن عسکرى علیه‏السلام مرا بدین امر رهبرى فرمود.

کندى گفت: اکنون واقع امر را گفتى، سپس افزود: چنین سخنانى تنها زیبنده‏ى این خاندان است.

آن گاه با درک واقعیت و پى بردن به اشتباه خود دستور داد آتشى روشن کردند و آنچه را درباره‏ى تناقض‏هاى قرآن به عقیده‏ى خود به رشته‏ى تحریر آورده بود، سوزاند.

شایان ذکر است که اشتباه فوق چیزى از شخصیت بزرگ کندى نمى‏کاهد، گر چه همه‏ى دانشمندان و فرهیختگان اولین و آخرین در برابر دانش و علم لدنى پیامبران و پیشوایان دینى علیهم‏السلام قابل سنجش نیستند، چنان که فرمودند:

لا یقاس بنا أحد.

هیچ کس با ما سنجیده نمى‏شود.

و امام حسن عسکرى علیه‏السلام در این زمینه فرمود:

جهان بشریت بدون وجود پیامبر و امام، حیران و سرگردان است. ولى با این وجود دانشمندان در مقایسه با سایر مردم بسیار ارجمند، محترم و والا مرتبه‏اند.

از این رو کندى از چند جهت شایسته‏ى احترام است.

1 – امام علیه‏السلام در عین حالى که اشتباه او را گوشزد فرمود، وى را ستود، یعنى کندى را اهل تفکر، فهم و رایت، هوشمندى، تعقل و ژرف‏نگرى دانست.

کندى با سوزاندن تألیف خود را در این زمینه، شاید نشانه‏ى انصاف و تسلیم حق شدن او به حساب آید.

2 – تشیع کندى: یعقوب بن اسحاق کندى که زاده شده‏ى حدود 185 هجرى است و درگذشت او به اختلاف بین سال‏هاى 265، 252 به نگارش آمده. و از نظر تاریخ‏نگاران به چند دلیل شیعه است:

الف – کندى در زمان خلافت متوکل عباسى از دربار رانده شد و برخى مورخان سبب این کار را روح تشیع او دانستند، چرا که متوکل با شیعه دشمن سرسخت بوده است.

ب – سید بن طاووس نام او را اسحاق بن یعقوب ضبط کرده و نوشته است: او از دانشمندان اخترشناس شیعه است و در این علم شهرت دارد، باز مى‏گوید: آنچه از تألیفات او به ما رسیده و در دانش نجوم است، رساله‏ى او در این علم در پنج جزء مى‏باشد.

ابن‏ندیم در «فهرست» گفته است:

او که از فرزندان محمد بن اشعث بن قیس به شمار مى‏رود، فاضل عصر در دانش‏ها و یگانه‏ى عصر خویش در نجوم است.

آقا بزرگ تهرانى نیز او را در شمار مؤلفان شیعه قلمداد کرده است.

ج – چون کندى در پایتخت و مرکز تشیع کوفه ولادت یافته و کوفه وطن پدران و اجداد او بوده، طبعا تحت تأثیر روح و محیط قرار گرفته است.

د – کندى رساله‏هاى خود را با عباراتى که شیعه به کار مى‏برند و از ویژگى‏هاى آنان به حساب مى‏رود، ختم کرده است. وى در پایان برخى از رساله‏ها چنین مى‏نگارد:

«و الحمدلله رب العالمین و الصلاة على محمد المصطفى و آله الطاهرین».

و ذیل برخى دیگر نگاشته است:

«و الحمدلله رب العالمین و صلواته على محمد النبى و آله اجمعین».

این قبیل تعبیرات را مى‏توانیم قرینه‏ى محکمى بر شیعه بودن او قرار دهیم و نیازى به قرائن دیگر نداشته باشیم.(1)


1) هیئت و نجوم اسلامى: ج 2، ص 385 تاریخ شمسى اسلام.