امام عسکرى علیهالسلام سفرى از مدینه به شام، رى و قم کرده و قرآنى به دست خط حضرت على بن ابىطالب علیهماالسلام در این سفر حمایل کرده بود. وقتى حضرتش به لواسان نزول اجلال فرمود، در آنجا اعلامیهاى صادر کرد که باید تمام مسلمانان جهان مساجد بسیارى بسازند.
به قدرى این فرمان اثر بخشید که در یک روز 70 مسجد بنا کردند، از آنجا به بغداد تشریف برد و چون به شهر سامرا رسید، معتصم عباسى از نیروى ارتش نیرومند آن حضرت بیمناک شد و قرار شد سان قشون بدهند و ارتش را رژه ببیند
– معتصم فرمان داد هر یک از سربازانش از محل حرکت خود کیسه خاکى بردارند و در ایستگاه و محل توقف روى هم بریزند این خاک تپه عظیم شد -.
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام هم فرمود: تو هم از قشون ما سانى ببین و نیروى آسمانى خود را بین آسمان و زمین نشان او داد.
بسیارى با خلیفه این دو عسکر را دیدند و وجه تسمیه عسکریین از او بود.
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام در نظر درباریان و رجال دولت خلفاى عباسى، اشراف و اعیان حجاز و عراق و ایران و ذرارى و فرماندهان بنىعباس همه جا محترم و گرامى بود. او داراى علم و زهد، پارسایى و بزرگمنشى، سخاوت و سطوت، سیادت و هیبت و عظمت خاصى بوده است.
مسافرت حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام به ایران و عراق مردم را متوجه خاندان آل على و سیادت بنىفاطمى کرد.
عبیدالله بن خاقان مکارم اخلاقى او را مىستاید و مىگوید:
اگر خلافت از خاندان عباسى خارج مىشد، هیچ کس جز امام حسن عسکرى علیهالسلام لایق و سزاوار آن مقام و منصب نبوده، او برازنده زعامت و امامت بوده، او در علم متفرد و در تفسیر قرآن متخصص و اهمیتى به سزا در این فن داشت.
تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیهالسلام اگر چه ناقص مانده، ولى از مهمترین تفاسیر قرآن است. او ملجاء و پناه شیعیان و فرقه امامیه، سازمانى در عراق، ایران، حجاز، مصر و اسپانیا داشته که هسته مرکزى آنها در سامرا و چرخ آن بر محور وجود امام یازدهم مىچرخد.
مردم مسلمان که از هشتصد میلیون مىگذشت از اطراف عالم براى اخذ مسائل دینى خود کتبا و شفاها یا به وسیلهى نمایندگان به حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام مراجعه مىکردند، در حلم و بردبارى، گذشت بىمانندى داشت.
با آن همه اذیت و آزار که معتمد خلیفه عباسى به آن حضرت کرد، وقتى خواست که دعایى در حق او بفرماید، امام حسن عسکرى علیهالسلام مضایقه از این درخواست نکرد.
امام یازدهم از گناه غلامان – که لغزش مىکردند و مرتکب خلافى مىشدند – به
زودى مىگذشت و به آنها احسان فراوان مىکرد، همیشه سعى داشت از آلام و اسقام آنها بکاهد.
آن گونه که پیشتر بیان شد، آن حضرت زاهدترین و عابدترین مردم عصر بود، مانند اجداد کبارش به عبادت و بندگى مىپرداخت، روزها در حال روزه و شبها در حال نماز مىگذرانید.
آن حضرت کم مىگفت و بسیار مىشنید. گوش به حوائج مردم مىداد و بسیار به آنها مىبخشید که در رحلتش شهر سامرا یکپارچه گریه و ضجه گردید. تمام مردم از خوان نعمتش برخوردار شده بودند، هر کسى شرفیاب مىشد و حیا مىکرد عرض حاجت کند، قبل از عرض تقاضا مىفرمود: او را اکرام و انعام نمایند.
تقاضاى ارباب حوائج را قبل از اظهار بر مىآورد و این کار عادى روزانه او بود.
محمد بن على عباسى سر راه به او برخورد، اظهار تنگدستى کرد.
امام حسن عسکرى علیهالسلام به غلام خود فرمود: هر چه دارى به او بده، صد دینار طلا به همراه داشت به او بخشید.
ابویوسف قصیر عباسى گفت: خداوند به من اولادى داده که براى مخارج او در عسرت بودم و آنچه به دربار خلفاى عباسى مىرفتم و به رجال و اشراف آن نامه مىنوشتم، همه مرا فراموش مىکردند، حق داشتند زیرا همه مست شهوات بودند و اگر منطق شهوتى پیش مىآمد، توجه به خصوصى مىکردند، چون به طرف خانهى امام حسن عسکرى علیهالسلام رفتم بدون تعلل بستهاى به من داد که چهارصد دینار داشت و کلیه حوائج من برآورده شد.
امام حسن عسکرى علیهالسلام براى على بن جعفر همیانى دویست هزار دینار در دو دفعه فرستاد تا به اصحاب و یارانش تقسیم کند.
امام حسن عسکرى علیهالسلام به زبانهاى زنده ملل اسلامى آن روز سخن مىگفت و همه تعجب مىکردند، حضرتش در حل مشکلات مسائل با چینى، ژاپنى، افغانى، ترک و هندى به زبان خودشان سخن مىگفت.
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام از شش سال امامتش سه سال در زندان بود و
در تمام این مدت با خوش صورتى و حسن اخلاق و دانش و زهد با مردم ملاقات مىکرد و از این جهت که همیشه به عبادت و حسن معاشرت مىپرداخت، مورد احترام وزراى عباسى – که اکثر ایرانى بودند – قرار گرفت، چنان که هنگامى که پس از شهادت پدر از خانه بیرون آمد، الموفق ولیعهد عباسى حضرتش را در آغوش گرفت و او را بوسید.
هنگامى که زندانى بود، زندانبان او صالح بن وصیف دو غلام شریر بر او موکل ساخت تا شاید زجرش دهند و بکشند.
ولى آن دو غلام در نتیجه معاشرت با آن حضرت مؤمن و روزهدار شده بودند و ترس عجیبى از وى در دلشان راه یافته بود و مىگفتند: این زندانى روزها روزه مىگیرد و شبها تا بامداد عبادت خدا مىکند و با کسى سخن نمىگوید.
مىنویسند علم آن حضرت به اندازهاى بود که یعقوب اسحاق کندى عالم شهیر و فیلسوف کبیر عرب – که حکیم ابونصر فارابى شاگرد مکتب وى بوده است – در مباحثه با آن حضرت درمانده گشت و کتابى را که در تناقض قرآن نوشته بود سوزانید.
متوکل عباسى به مردى طبیعى مسلک گفت: برو به نزد امام حسن عسکرى علیهالسلام و بدان که وى داناترین افراد جهان است و در زیر آسمان یگانه است.
علماى بزرگ مسیحى که معاصرش بودند چنان متوجه دانش و کرامات او شده بودند که او را مسیح مىپنداشتند.
آن حضرت گندمگون، گشاده چشم، خوش صورت، بلند قامت و نیکو اندام بود. عبدالله خاقان وزیر متوکل عباسى با تکبر بسیارى که داشت هر وقت امام را مىدید برمىخاست و بر مسند وزارت خو مىنشانید و همواره در موقع گفت و گوى با آن حضرت تیکه کلامش جمله (پدر و مادرم فداى تو باد) بود و مىگفت: در سامرا کسى را چون آن حضرت ندیدهام.
آن حضرت عابدترین و داناترین مردم روزگار خود و پیوسته عابد و روزهدار بود. به پدرش شباهت تامى داشت و همه کس براى احترامش بر پا مىخواست، یا اگر سوار بود فرود مىآمد. آن حضرت حتى دشمنان خود را دعا مىکرد و شبها را به
دعا و مناجات سپرى مىساخت. بسیار بخشنده بود و هرگاه سائلى بر او سر راه مىگرفت، هر چه داشت به او مىداد. دو مرتبه براى مردى نیازمند به نام على بن جعفر دویست هزار دینار فرستاد، ولى او براى آن که امام را دشمنانش ضرر نرسانند، آن وجه را پس فرستاد.
پسر عبدالله خاقان مىگفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم مىپرسیدم و پیوسته همه مردم را نسبت به او فروتن و معترف به بزرگواریش مىیافتم.
آن حضرت علاوه بر آن که با مردم کمتر معاشرت مىکرد. اغلب اوقات نیز از معاشرت با شیعیان خود ممنوع و زندانى بود.
خلیفه او را به مردى به نام نحریر سپرد تا بر او سخت گیرد و سرانجام با صواب دید خلیفه آن را در مکانى به نام «برکة السباع» نزد شیران و ددان، انداخت ولى شیران به دور آن حضرت گرد آمدند و حضرت را ضررى نرساندند.
خلیفه چون این بدید بترسید و آن حضرت را آزاد کرد.
در نزدیک سامرا صومعهاى بود به نام «دیر العاقول» بود که رئیس آن، عاقول نام داشت و بزرگ مسیحیان بود. روزى عاقول به نزد امام حسن عسکرى علیهالسلام آمد و اسلام آورد و جامه سفید پوشید.
چون علت مسلمان شدن را از او پرسیدند، پاسخ داد: از امام حسن عسکرى علیهالسلام کراماتى دیدم و علاماتى مشاهده کردم که در مسیح دیده شده بود. از این رو بدو ایمان آوردم.
آن حضرت بسیار بخشنده بود و نیازمندان را پیش از آن که سؤال کنند به قدرى که دلخواهشان بود، مىبخشید و بىنیازشان مىنمود.
از آن حضرت تفسیر قرآن هم باقى است، نکته قابل توجه این است که آن حضرت و پدرش امام هادى علیهالسلام کمتر خود را آشکار مىکردند و این امر را مقدمهاى براى امام دوازدهم قرار داده بودند تا امر غیبت بعدا در نزد شیعیان امرى عجیب به نظر نرسد.
همان گونه که پیشتر اشاره شد از جمله سفرهاى امام حسن عسکرى علیهالسلام در عصر روز جمعه بود که به طى الارض خود را از سامرا به گرگان نزد شیعیانش رسانید و به آنان محبت کرد و سؤالات ایشان را پاسخ گفت و چشم کور پسر نصر بن جابر را که یکى از بزرگان گرگان بود، بینا ساخت و غروب همان روز نیز به سامرا برگشت، ولى باید دانست که حضرت قبلا این طى الأرض را با تعیین زمان به شیعیان گرگان خود خبر داده بود.
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام در عمر کوتاه خود خدمت بسیارى به عالم اسلام و مسلمین فرمود و در یک مسافرت طولانى خود جنبشى از علم و دین در مردم به وجود آورد که کمتر نظیر داشت، هنور در قم، ساوه، شام و رى صحبت از مآثر حضرت عسکرى علیهالسلام است.