جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امت جدت را دریاب! (2)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در «خرائج راوندى» آمده است: على بن حسن بن شاپور گوید:

در سامرا قحطى شدیدى رخ داد و متوکل امر نمود که همه‏ى مردم آن سامان براى استسقاء و طلب باران بیرون روند. مسلمانان سه روز به صحرا رفتند و دعا کردند و اثرى نیافتند.

روز چهارم جاثلیق با جماعتى از نصارى و رهبانان رفتند و در میان آن‏ها راهبى بود، همین که آن راهب دست به سوى آسمان برداشت باران شروع به باریدن کرد. از این رو مسلمانانى که ایمانشان ضعیف بود به دین خود مشکوک شدند و به کیش نصرانیت متمایل شدند.

سپس متوکل امر نمود حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام را از زندان بیرون آوردند) !!) و به او عرض کرد: یابن رسول الله! امت جدت را دریاب که هلاک شدند و از دین خارج شدند.

حضرت فرمود: فردا به صحرا مى رویم و شک و شبهه را برطرف مى‏کنم.

آن گاه که جاثلیق با رهبانان در روز سوم نیز براى استسقاء به صحرا رفتند و حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام هم با چند نفر از یاران خود تشریف بردند و همین که راهب دستش را براى دعا بلند کرد، حضرت عسکرى علیه‏السلام به یکى

از غلامان خود فرمود: برو و دست راهب را بگیر و هر چه بین انگشتانش یافتى بیاور تا مطلب بر همه آشکار شود و اشکال برطرف گردد.

آن غلام رفت و بین انگشتان راهب استخوانى یافت. آن را خدمت حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام آورد.

حضرت فرمود:اى راهب! اکنون دعا کن.

آسمان ابرى بود، ابر بشکافت و خورشید نمایان شد و دیگر دعاى نصارى به جایى نرسید و سودى نبخشید و متوکل گفت: یابن رسول الله! این استخوان که بین انگشتان راهب بود، چه بود؟

فرمود: این راهب به قبر پیامبرى از پیامبران خدا گذشت و این استخوان را به دست آورد و اثر استخوان پیامبر این است که چون مکشوف شود آسمان مى‏بارد.

بنا بر نقل دیگرى: خود آن حضرت با آداب و شرایط دعا فرمود و باران بارید و رفع قحطى و گرانى گردید و شبهه و شک مردم همه بر طرف شد.(1)


1) خرائج راوندى.