نخستین فرزند امام جواد علیهالسلام در نیمهى ماه ذىالحجه سال 212 هجرى دیده به گیتى گشود.
پس از پدر، درخشانترین و شامخترین شخصیت اسلام بود.
امام علیهالسلام معاصر با خلفا و زمامدارانى بود که آنان را محوشدگان مىنامند.
معتصم عباسى محو در خونریزى، هارون و واثق پسرش محو در لذتطلبى و جعفر و متوکل برادر وى، محو در عقدههاى روانى بودند.
اسم شریف آن حضرت «على» و کنیهى او «ابوالحسن» بود و چون در ائمه مکنى به این کنیت بودند به جهت تعیین آن جناب را «ابوالحسن الثالث» مىگویند. القاب شریفه زیاد و اشهر آنها «نقى» و «هادى» است. گاهى آن حضرت را «نجیب» عالم، فقیه، ناصح، طیب، و مؤتمن، مىگفتند.
چون آن حضرت و فرزندش امام حسن علیهالسلام در سامرا سکنى فرمودند و در محله عسکر بدین سبب آن بزرگواران به آن مکان منسوب شدند و «عسکرى» نام گرفتند.
آن حضرت در سال 254 هجرى (طبق روایات شیعه) به دست پلید معتز، خلیفهى عباسى با سم به شهادت رسیده است.(1)
امام هادى علیهالسلام در ایام خود با هفت تن از خلفاى عباسى: مأمون، معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز معاصر بوده است.
در عهد معتصم، سال 220 بود که پدر بزرگوارش در بغداد با سم شهید شد. حضرتش در مدینه بود و به امر خدا و معرفى امامان گذشته به امامت رسید و به نشر تعالیم دینى مىپرداخت تا زمان متوکل فرا رسید.
متوکل در سال 243 در اثر سعایتهایى که کرده بودند، به یکى از امراى دولت خود مأموریت داد که آن حضرت را از مدینه به سامرا – که آن روز پایتخت و عاصمهى خلافت بود – جلب کند و نامهاى مهرآمیز با کمال تعظیم (!!) به آن حضرت نوشت و تقاضاى حرکت و ملاقات نمود.(2)
البته پس از ورود آن حضرت به سامرا، در ظاهر اقداماتى به عمل نیامد. ولى در عین حال آنچه مىتوانست در فراهم آوردن وسایل اذیت و هتک آن حضرت کوتاهى نمىکرد و بارها به منظور قتل یا هتک، امام را احضار کرده و به امر وى خانهاش را تفتیش نمودند.
متوکل در دشمنى با خاندان رسالت در میان خلفاى عباسى نظیر نداشت. به ویژه با حضرت امیرمؤمنان على علیهالسلام دشمن سرسخت بود و آشکارا به حضرتش ناسزا مىگفت و مرد مقلدى را موظف داشت که در بزمهاى عیش تقلید آن حضرت را در مىآورد و خلیفه مىخندید.
وى در سال 237 هجرى امر کرد قبه و ضریح حضرت امام حسین علیهالسلام را در کربلا، هم چنین خانههاى بسیارى که در اطرافش ساخته بودند، ویران و با زمین یکسان نمودند و دستور داد که آب به حرم امام بستند و زمین قبر مطهر را شخم و زراعت کنند تا به کلى اسم و رسم مزار فراموش شود.(3)
در زمان متوکل وضع زندگى سادات علوى – که در حجاز بودند – به مرحلهى رقت
بارى رسیده بود، چنان که زنهاى ایشان هیچ گونه ساتر نداشتند و عدهاى از ایشان یک چادر کهنه داشتند که در اوقات نماز آن را به نوبت مىپوشیدند و نماز مىخواندند.(4)
نظیر این فشارها را به سادات علوى – که در مصر بودند – نیز وارد مىساخت.
امام هادى علیهالسلام به شکنجه و آزار متوکل صبر مىفرمود تا آن خلیفه نا به حق درگذشت و پس از وى، منتصر، مستعین و معتز روى کار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید شد.
اغلب روات و مورخین گویند: آن حضرت در نیمهى ذى حجهى سال 212 در «صریا» – موضعى در حوالى مدینهى منوره – دنیا را به نور خود منور فرمود. بعضى دوم – یا پنجم – رجب را ذکر کرده است.
والدهى معظمهاش «سمانه» مغربیه و معروف به سیده است که «و کانت من القانتات».
محدث قمى رحمه الله از «جنات الخلود» نقل مىنماید که آن مخدره در زهد و تقوى مثل و مانندى نداشت و بیشتر اوقات روزه بود.
شمائل امام هادى علیهالسلام را این گونه توصیف کردهاند:
حضرتش متوسط القامه بود، روى سرخ و سفید، چشمهاى فراخ، ابروهاى گشاده و چهرهى دلنشین داشت، که هر مغمومى بر روى مبارکش نظر مىکرد، غم او زایل مىگشت و محبوب القلوب و صاحب هیبت بود، و در راه رفتن قدمها را کوچک مىگذاشت، و پیاده رفتن بر آن حضرت دشوار بود.
نقش خاتم آن حضرت علیهالسلام «و الله ربى و هو عصمتى من خلقه» بود. انگشتر دیگرى داشت که در آن نقش بود «حفظ العهود من اخلاق المعبود».
سید بن طاووس رحمه الله روایت کرده که جناب عبدالعظیم حسنى گوید:
حضرت امام محمد تقى علیهالسلام این حرز را براى پسرش حضرت امام على النقى علیهالسلام آن گاه که آن حضرت کودک بوده و در گهواره جاى داشت نوشت و او را تعویذ مىکرد و آن حضرت این تعویذ را به اصحاب خود امر مىکرد و آن
حرز چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم. اللهم رب الملائکة و الروح».
تمام این تعویذ در «مهج الدعوات» آمده است و تسبیح آن حضرت هم این گونه بود: «سبحان من هو دائم لا یسهو، سبحان من هو قائم لا یلهو، سبحان من هو غنى لا یفتقر، سبحان الله و بحمده».(5)
1) اصول کافى ج 1 ص 502 – 497. ارشاد مفید ص 307. دلائل الامامة ص 222 – 216. فصول المهمة ص 265 – 259. تذکرة الخواص ص 362. مناقب ابنشهر آشوب ج 4 ص 420 – 401.
2) ارشاد مفید ص 313 – 307. اصول کافى ج 1 ص 501. فصول المهمة ص 261 تذکرة الخواص ص 359. مناقب ابنشهر آشوب ج 4 ص 417. اثبات الوصیه ص 176، تاریخ یعقوبى ج 3 ص 217.
3) مقاتل الطالبیین ص 359.
4) مقاتل الطالبیین: ص 395 و 396.
5) منتهى الامال بخش زندگانى امام هادى علیهالسلام.