جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شخصیت والاى امام هادى (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

نخستین فرزند امام جواد علیه‏السلام در نیمه‏ى ماه ذى‏الحجه سال 212 هجرى دیده به گیتى گشود.

پس از پدر، درخشان‏ترین و شامخ‏ترین شخصیت اسلام بود.

امام علیه‏السلام معاصر با خلفا و زمامدارانى بود که آنان را محوشدگان مى‏نامند.

معتصم عباسى محو در خونریزى، هارون و واثق پسرش محو در لذت‏طلبى و جعفر و متوکل برادر وى، محو در عقده‏هاى روانى بودند.

اسم شریف آن حضرت «على» و کنیه‏ى او «ابوالحسن» بود و چون در ائمه مکنى به این کنیت بودند به جهت تعیین آن جناب را «ابوالحسن الثالث» مى‏گویند. القاب شریفه زیاد و اشهر آن‏ها «نقى» و «هادى» است. گاهى آن حضرت را «نجیب» عالم، فقیه، ناصح، طیب، و مؤتمن، مى‏گفتند.

چون آن حضرت و فرزندش امام حسن علیه‏السلام در سامرا سکنى فرمودند و در محله عسکر بدین سبب آن بزرگواران به آن مکان منسوب شدند و «عسکرى» نام گرفتند.

آن حضرت در سال 254 هجرى (طبق روایات شیعه) به دست پلید معتز، خلیفه‏ى عباسى با سم به شهادت رسیده است.(1)

امام هادى علیه‏السلام در ایام خود با هفت تن از خلفاى عباسى: مأمون، معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز معاصر بوده است.

در عهد معتصم، سال 220 بود که پدر بزرگوارش در بغداد با سم شهید شد. حضرتش در مدینه بود و به امر خدا و معرفى امامان گذشته به امامت رسید و به نشر تعالیم دینى مى‏پرداخت تا زمان متوکل فرا رسید.

متوکل در سال 243 در اثر سعایت‏هایى که کرده بودند، به یکى از امراى دولت خود مأموریت داد که آن حضرت را از مدینه به سامرا – که آن روز پایتخت و عاصمه‏ى خلافت بود – جلب کند و نامه‏اى مهرآمیز با کمال تعظیم (!!) به آن حضرت نوشت و تقاضاى حرکت و ملاقات نمود.(2)

البته پس از ورود آن حضرت به سامرا، در ظاهر اقداماتى به عمل نیامد. ولى در عین حال آنچه مى‏توانست در فراهم آوردن وسایل اذیت و هتک آن حضرت کوتاهى نمى‏کرد و بارها به منظور قتل یا هتک، امام را احضار کرده و به امر وى خانه‏اش را تفتیش نمودند.

متوکل در دشمنى با خاندان رسالت در میان خلفاى عباسى نظیر نداشت. به ویژه با حضرت امیرمؤمنان على علیه‏السلام دشمن سرسخت بود و آشکارا به حضرتش ناسزا مى‏گفت و مرد مقلدى را موظف داشت که در بزم‏هاى عیش تقلید آن حضرت را در مى‏آورد و خلیفه مى‏خندید.

وى در سال 237 هجرى امر کرد قبه و ضریح حضرت امام حسین علیه‏السلام را در کربلا، هم چنین خانه‏هاى بسیارى که در اطرافش ساخته بودند، ویران و با زمین یکسان نمودند و دستور داد که آب به حرم امام بستند و زمین قبر مطهر را شخم و زراعت کنند تا به کلى اسم و رسم مزار فراموش شود.(3)

در زمان متوکل وضع زندگى سادات علوى – که در حجاز بودند – به مرحله‏ى رقت‏

بارى رسیده بود، چنان که زن‏هاى ایشان هیچ گونه ساتر نداشتند و عده‏اى از ایشان یک چادر کهنه داشتند که در اوقات نماز آن را به نوبت مى‏پوشیدند و نماز مى‏خواندند.(4)

نظیر این فشارها را به سادات علوى – که در مصر بودند – نیز وارد مى‏ساخت.

امام هادى علیه‏السلام به شکنجه و آزار متوکل صبر مى‏فرمود تا آن خلیفه نا به حق درگذشت و پس از وى، منتصر، مستعین و معتز روى کار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید شد.

اغلب روات و مورخین گویند: آن حضرت در نیمه‏ى ذى حجه‏ى سال 212 در «صریا» – موضعى در حوالى مدینه‏ى منوره – دنیا را به نور خود منور فرمود. بعضى دوم – یا پنجم – رجب را ذکر کرده است.

والده‏ى معظمه‏اش «سمانه» مغربیه و معروف به سیده است که «و کانت من القانتات».

محدث قمى رحمه الله از «جنات الخلود» نقل مى‏نماید که آن مخدره در زهد و تقوى مثل و مانندى نداشت و بیشتر اوقات روزه بود.

شمائل امام هادى علیه‏السلام را این گونه توصیف کرده‏اند:

حضرتش متوسط القامه بود، روى سرخ و سفید، چشم‏هاى فراخ، ابروهاى گشاده و چهره‏ى دل‏نشین داشت، که هر مغمومى بر روى مبارکش نظر مى‏کرد، غم او زایل مى‏گشت و محبوب القلوب و صاحب هیبت بود، و در راه رفتن قدم‏ها را کوچک مى‏گذاشت، و پیاده رفتن بر آن حضرت دشوار بود.

نقش خاتم آن حضرت علیه‏السلام «و الله ربى و هو عصمتى من خلقه» بود. انگشتر دیگرى داشت که در آن نقش بود «حفظ العهود من اخلاق المعبود».

سید بن طاووس رحمه الله روایت کرده که جناب عبدالعظیم حسنى گوید:

حضرت امام محمد تقى علیه‏السلام این حرز را براى پسرش حضرت امام على النقى علیه‏السلام آن گاه که آن حضرت کودک بوده و در گهواره جاى داشت نوشت و او را تعویذ مى‏کرد و آن حضرت این تعویذ را به اصحاب خود امر مى‏کرد و آن‏

حرز چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم. اللهم رب الملائکة و الروح».

تمام این تعویذ در «مهج الدعوات» آمده است و تسبیح آن حضرت هم این گونه بود: «سبحان من هو دائم لا یسهو، سبحان من هو قائم لا یلهو، سبحان من هو غنى لا یفتقر، سبحان الله و بحمده».(5)


1) اصول کافى ج 1 ص 502 – 497. ارشاد مفید ص 307. دلائل الامامة ص 222 – 216. فصول المهمة ص 265 – 259. تذکرة الخواص ص 362. مناقب ابن‏شهر آشوب ج 4 ص 420 – 401.

2) ارشاد مفید ص 313 – 307. اصول کافى ج 1 ص 501. فصول المهمة ص 261 تذکرة الخواص ص 359. مناقب ابن‏شهر آشوب ج 4 ص 417. اثبات الوصیه ص 176، تاریخ یعقوبى ج 3 ص 217.

3) مقاتل الطالبیین ص 359.

4) مقاتل الطالبیین: ص 395 و 396.

5) منتهى الامال بخش زندگانى امام هادى علیه‏السلام.