زمان مطالعه: < 1 دقیقه
حجت یازدهم، نور ولایت حسنم++
کینهى اهل ستم، کرده جلاى وطنم
پدر ختم امامان، وصى ختم رسل ++
ولى امر خدا، واقف سر و علنم
والد حجت ثانى عشر، ناصر دین++
مالک ملک وجود، ولى مؤتمنم
«معتمد» زهر خورانیده مرا از ره جور++
کین چنین سوخته بال من فرسوده تنم
پسر شافع میعاد على بن جواد علیه السلام++
پدر حجت حق مهدى موعود منم
بانى کشور جانم من و این گونه خراب++
کرده سم ستم و کینه بناى بدنم
«معتمد» شرم کن از روح رسول مدنى++
که من از آل على ذوالمننم
نور حق را نتوان کرد بدین سان خاموش++
مکن از زهر چنین خسته و رنجور تنم
که گرفتار ستم پیشه و گه در زندان++
گاه از جور جفا خسته و گه در محنم
«معتمد» مىکشدم از ره بیداد و ستم++
که چرا من پدر مهدى صاحب زمنم(1)
1) اشعار از شاعر محترم: آقاى محمد آزادگان.