جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پنج کار خارق العاده و بى‏نظیر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

– عبدالله بن محمد، یکى از اصحاب امام حسن عسکرى علیه السلام حکایت کند:

روزى آن حضرت را دیدم که در بیابانى ایستاده است و با گرگى صحبت مى‏کند و حرف مى‏زند.

بسیار تعجب کردم و اظهار داشتم: یا ابن رسول الله! برادرم در طبرستان است و از حال او اطلاعى ندارم، از این گرگ سؤالى فرما که احوال برادرم چگونه است؟

امام عسکرى علیه السلام فرمود: هر گاه خواستى برادرت را مشاهده کنى، به درختى که در سامراء داخل منزلت هست نگاه کن، برادرت را خواهى دید(1)

– ابوجعفر طبرى حکایت کند:

روزى از روزها وارد منزل حضرت ابومحمد امام حسن عسکرى علیه السلام شدم، در حیات منزل آن حضرت چشمه‏اى را دیدم که به جاى جریان آب، شیر و عسل از آن بیرون مى‏آمد.

و من و دوستانم از – شیر و عسل – آن چشمه تناول کردیم و نیز مقدارى هم همراه خود بردیم(2)

– همچنین طبرى حکایت کند:

روزى در محضر شریف حضرت ابومحمد علیه السلام بودم که عده‏اى بیابان نشین، از اطراف وارد شدند و از کم آبى و خشکسالى شکایت و اظهار ناراحتى کردند.

امام علیه السلام براى آنها خطى را نوشت و باران شروع به باریدن کرد، پس از ساعتى آمدند و گفتند: یا ابن رسول الله! بارش باران زیاد شده و احساس خطر مى‏کنیم.

پس حضرت روى زمین علامتى کشید و باران قطع شد و دیگر نبارید(3)

– و نیز طبرى حکایت نماید:

روزى در محضر پر فیض امام حسن عسکرى علیه السلام نشسته بودم، از حضرت تقاضا کردم و عرضه داشتم: یا ابن رسول الله! چنانچه ممکن باشد یک معجزه ی خصوصى براى من ظاهر سازید؟

تا آن را براى دیگر برادران و دوستان هم مطرح کنم.

امام علیه السلام فرمود: ممکن است طاقت نداشته باشى و از عقیده‏ى خود

دست بردارى، به همین جهت سه بار سوگند یاد کردم بر این که من ثابت و استوار خواهم ماند.

پس از آن، ناگهان متوجه شدم که حضرت زیر سجاده‏ى خود پنهان شد و دیگر او را ندیدم.

چون لحظه‏اى از این حادثه گذشت، حضرت ظاهر گردید و یک ماهى بزرگى را که در دست خود گرفته بود به من فرمود: این ماهى را از عمق دریا آورده‏ام.

و من آن ماهى را از حضرت گرفتم و رفتم با عده‏اى از دوستان طبخ کرده و همگى از آن ماهى خوردیم، که بسیار لذیذ بود(4)

– و در روایتى دیگر آورده است:

به طور مکرر مى‏دیدم بر این که امام حسن عسکرى علیه السلام (روز روشن در میان آفتاب) در بازار و کوچه‏هاى شهر سامراء راه مى‏رفت، بدون آن که سایه‏اى داشته باشد(5)


1) نوادر المعجزات: ص 190، ح 1، اثبات الهداة: ج 3، ص 432، ح 124.

2) مدینة المعاجز: ج 7، ص 573، ح 2560، نوادر المعجزات: ص 191، ح 1.

3) مدینة المعاجز: ج 7، ص 573، ح 2561، اثبات الهداة: ج 3، ص 32، ح 125.

4) نوادر المعجزات: ص 191، اثبات الهداة: ج 3، ص 432، ح 127، مدینة المعاجز: ج 7، ص 574، ح 2565.

5) اثبات الهداة: ج 3، ص 432، ح 125، مدینة المعاجز: ج 7، ص 574، ح 2562.