جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بارش باران به وسیله‏ى استخوان و کشف رمز آن

زمان مطالعه: 2 دقیقه

بعضى از بزرگان آورده‏اند:

در زمان حکومت معتمد عباسى به جهت نیامدن باران، خشکسالى شد و همه جا را قحطى فرا گرفت، لذا خلیفه دستور داد که مردم نماز باران به جاى آورند تا رحمت الهى نازل گردد.

مردم سه روز مرتب نماز باران خواندند ولى خبرى از بارش باران نشد، تا آنکه نصارى به همراه یکى از راهبان حرکت کردند و چون به بیابان رسیدند، راهب دست به سوى آسمان بلند کرد و در این هنگام ابرى بالا آمد و شروع به باریدن کرد.

همچنین روز دوم، نیز نصارى به همراه همان راهب حرکت کردند و چون راهب دست به سوى آسمان بلند کرد – همانند روز قبل – ابرى نمایان گشت و باران فرود آمد.

به همین علت مسلمان‏هاى – ظاهر بین که شاهد این صحنه‏ى مرموز بودند، نسبت به دین مبین اسلام و نیز ولایت امام – در شک و تردید قرار گرفتند و عده‏اى از آنها مرتد شدند و از اسلام برگشتند.

وقتى این خبر تأسف بار به معتمد – خلیفه‏ى عباسى – رسید، فورا

دستور داد تا امام حسن عسکرى علیه السلام را احضار نمایند، هنگامى که حضرت نزد خلیفه آمد، معتمد گفت: امت جدت را دریاب که در حال هلاکت بى ‏دینى قرار گرفته‏اند.

امام حسن عسکرى علیه السلام در مقابل، به معتمد عباسى فرمود: چندان مهم نیست، اجازه بده که بار دیگر نصارى براى آمدن باران بیرون بروند و دعا نمایند، من به حول و قوه‏ى الهى، شک و تردید را از دل مردم بیرون خواهم کرد.

معتمد دستور داد تا بار دیگر مردم براى آمدن باران دعا کنند، نصارى نیز به همراه راهب حرکت کردند و چون راهب دست خود را به سمت آسمان بلند کرد، بارش باران شروع شد.

پس امام علیه السلام فرمود: آن چه که در دست راهب است از او بگیرید.

همین که مأمورین آن را از دست راهب گرفتند، دیدند قطعه‏ى استخوان انسانى است، آن را خدمت امام علیه السلام آوردند.

حضرت استخوان را در دست خود گرفت و سپس به راهب دستور داد: براى آمدن باران دعا کن.

این بار هر چه راهب دست خود را به سوى آسمان بلند کرد و دعا خواند، دیگر خبرى از باران نشد.

تمامى مردم از این ماجرا در حیرت و تعجب قرار گرفته و با یکدیگر مشغول صحبت چون و چرا شدند.

و معتمد عباسى به امام علیه السلام خطاب کرد و اظهار داشت:

یا ابن رسول الله! این چه معماى مرموزى بود؟!

و چرا دیگر بارن قطع شد و دیگر باران نیامد؟!

امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: این استخوان یکى از پیغمبران الهى است و این راهب آن را در دست خود مى‏گرفت و به سمت آسمان بلند مى‏کرد و به وسیله ى آن استخوان، رحمت الهى فرود مى‏آمد.

راوى گوید: وقتى آن قطعه‏ى استخوان را آزمایش کردند، متوجه شدند آنچه را که امام علیه السلام مطرح فرموده است، صحیح مى‏باشد و حقیقت دارد و مردم از شک و گمراهى نجات یافتند.

و پس از آن که حقانیت براى همگان روشن و آشکار گردید، حضرت به منزل خود بازگشت(1)


1) ینابیع المودة: ج 3، ص 130 و ص 190، احقاق الحق: ج 19، ص 602، حلیة الأبرار: ج 5، ص 119، ح 1، مدینة المعاجز: ج 7، ص 621، ح 2604.