جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بقاء آثار حرکات بر اشیاء

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکى از راویان حدیث به نام ابوالحسن، على بن عاصم کوفى – که نابینا بوده است – حکایت نماید:

روزى در شهر سامراء خدمت حضرت ابومحمد، امام حسن عسکرى علیه السلام شرفیاب شدم و روی زیراندازى نشستم که بسیار نرم و لطیف بود، به حضرت عرض کردم: این چیست و از کجا آورده‏اید؟

امام علیه السلام فرمود: اى عاصم! روی چیزى قدم نهاده‏اى و نشسته‏اى که بسیارى از پیامبران الهى و اوصیاء و امامان: بر آن قدم نهاده و روى آن نشسته‏اند.

عرضه داشتم: اى مولا و سرورم! به احترام این پوستى که روى آن قدم نهادم، بعد از این لحظه با خود تعهد مى‏نمایم تا زمانى که زنده باشم، دیگر کفشى را نپوشم.

عاصم کوفى افزود: بعد از آن که امام حسن عسکرى علیه السلام مطالب مهمى را پیرامون آن پوست حیوانى – که به عنوان فرش از آن استفاده مى‏شد – مطرح فرمود.

من بدون آن که چیزى را بر زبان خود جارى کنم، بلکه فقط در

فکر و ذهن خود گذراندم و گفتم که: اى کاش امکان داشت من آثار انبیاء و اوصیاء علیهم السلام را مى‏دیدم.

در این افکار بودم، که ناگهان متوجه گشتم منزل حضرت، غرق در انواع نورهاى رنگارنگ شده و نظر مرا به خود جلب کردند.

سپس امام علیه السلام به من فرمود: اى عاصم! آیا مایل هستى که آثار قدمهاى پیامبران الهى و امامان علیهم السلام را – که بر این فرش قدم نهاده‏اند – مشاهده کنى؟

عرضه داشتم: بلى، یا ابن رسول الله! اى مولا و سرورم! بسیار علاقه دارم که آن‏ها را مشاهده نمایم.

پس از آن، حضرت با دست مبارک خویش بر صورت و چشم‏هایم کشید و بینائى چشم هایم را باز یافتم.

ناگهان قدم‏هاى بسیارى را روى آن فرش دیدم و امام عسکرى علیه السلام جاى پاى هر یک از پیامبران و امامان را از حضرت آدم تا آخرین پیامبر حضرت محمد صلوات الله علیهم اجمعین؛ و همچنین اثر جاى پاى امیرالمؤمنین على علیه السلام را تا آخرین معصوم – یعنى؛ حضرت مهدى موعود علیه السلام – معرفی و به من ارائه نمود(1)

عاصم کوفى افزود: بعد از مشاهده‏ى آن آثار، بدون آن که امام عسکرى علیه السلام متوجه شود، با خود گفتم: این‏ها خیالات و توهمات است که من احساس مى‏کنم، ناگهان حضرت به من خطاب نمود: اى اصم! نه، این‏ها خیالات و توهمات نیست، بلکه عین حقیقت مى‏باشد.

و سپس امام عسکرى علیه السلام در ادامه‏ى فرمایشات خود فرمود: تمامى پیامبران الهى علیهم السلام یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده‏اند، که هر کدام ایشان داراى وصى و خلیفه هستند؛ و اوصیاء پیامبر خاتم صلوات الله علیهم، نیز دوازده نفر مى‏باشند.

پس هر کس به آن‏ها بیفزاید یا از آن‏ها کسر نماید و یا حتى، چنانچه درباره ى یکى از آن‏ها شک داشته باشد، همانند شک درباره‏ى خداوند متعال و انکار او مى‏باشد.

در پایان، امام عسکرى علیه السلام به من فرمود: اى عاصم! چشم‏هاى خود بر هم بگذار؛ و من نیز طبق دستور حضرت چشم‏هایم را بستم و همانند قبل نابینا گشتم و دیگر جائى را نمى‏دیدم؛ و در نهایت از آن حضرت تشکر کردم و سپاس به جاى آوردم که مرا هدایت و راهنمائى فرمود.(2)


1) داستان بسیار مفصل مى‏باشد و حضرت در متن عبارت 59 نفر از اسامى پیامبران و صالحان را نام برده است و نیز نام تمامى 12 امام علیهم السلام را تصریح نموده است، که به جهت رعایت اختصار از بیان و ترجمه ى آنها خوددارى شد.

2) هدایة الکبرى حضینى: ص 335، س 18، و مدینة المعاجز: ج 7، ص 594، ح 2580، و بحارالأنوار: ج 11، ص 33، ح 27، به نقل از مشارق أنوار الیقین.