جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مرگ چهار دختر با یک کیسه‏ى پول

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکى از اهالى کوفه که معروف به احمد بن صالح بود حکایت کند:

من داراى چهار دختر بودم و نسبت به مخارج و هزینه‏ى زندگى آن‏ها سخت در مضیقه بودم و توان تأمین مایحتاج آنها را نیز نداشتم.

در سال 259 عازم شهر سامراء گشتم و چون به سامراء رسیدم، به منزل حضرت ابومحمد، امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم تا شاید توسط آن حضرت، کمکى بشوم و بتوانم با کمک حضرت لباس و آذوقه‏اى براى آنها تهیه کنم.

همین که وارد منزل حضرت شدم، بدون آن که سخنى بگویم، به من خطاب نمود و فرمود: اى احمد! دخترانت در چه وضعیتى هستند؟

عرض کردم: در خیر و خوبى و سلامتى.

امام علیه السلام فرمود: یکى از آن‏ها که آمنه نام دارد، همین امروز از دار دنیا رفت، و آن دیگرى که به نام سکینه است فردا مى‏میرد، و دوتاى دیگر آنها – یعنى؛ خدیجه و فاطمه – در اولین روز همین ماهى که

در پیش است از دنیا مى‏روند.

و چون با شنیدن این خبر گریان شدم، امام علیه السلام اظهارداشت: براى چه گریه مى‏کنى؟

آیا براى دلسوزى و غم مرگ آنها گریان شدى؟

و یا براى آن که در کنار آنها نیستى و نمى‏توانى آن‏ها را کفن و دفن نمائى، این چنین گریه مى‏کنى؟

عرض کردم: هنگامى که از نزد آن‏ها آمدم هیچ گونه خرجى و لباس و خوراک نداشتند.

حضرت فرمود: بلند شو، ناراحت نباش، من به وکیل خود – عثمان بن سعید – گفته‏ام: مقدارى پول براى تجهیز کفن و دفن آنها بفرستد و چون هزینه‏ى خاک سپارى آنها انجام گردید، هنوز ته کیسه، مبلغ سه هزار درهم باقى مى‏ماند و این همان مقدارى است که تو براى درخواست آن آمده‏اى.

گفتم: اى سرورم! قصد داشتم مبلغ سه هزار درهم از شما تقاضا کنم براى جهیزیه و ازدواج آنها؛ ولیکن شما آن را هزینه‏ى رفتن به خانه‏ى آخرتشان قرار دادى.

به هر حال مدتى در سامراء ماندم تا اولین روز ماه فرا رسید و دو مرتبه خدمت حضرت رسیدم، همین که در محضر ایشان نشستم، فرمود: اى احمد بن صالح، خداوند تو را در مرگ چهار دخترت صبر

و سلامتى دهد، دیگر صلاح نیست اینجا بمانى، حرکت کن و به سمت کوفه روانه شو.

پس حرکت کردم و چون به کوفه رسیدم، دریافتم که تمام غیب گوئى‏هاى حضرت، صحت داشت و مقدار سه هزار درهم در کیسه، براى من باقى مانده بود که آن‏ها را بین فقراء و مستمندان تقسیم کردم(1)


1) هدایة الکبرى حضینى: ص 341.