زمان مطالعه: < 1 دقیقه
سوخت از زهر جفا تا جسم و جان عسکری++
بر فلک شد شیون و آه و فغان عسکری
این چه زهری بود یا رب خورد آن سلطان دین++
برد از کف طاقت و تاب و توان عسکری
من نمیگویم که تنها جسم شه آتش گرفت++
سوخت از آن زهر مغز استخوان عسکری
بیپدر شد مهدی از این ماجرا++
نوحهگر شد در عزایش خاندان عسکری
بعد مرگش همچو مرغی از جفا آتش زدند++
آن سیهرویان بی دین آشیان عسکری
از برای غارت اموال آن شه ریختند++
در میان خانهاش غارتگران عسکری
وقت جان دادن نگاهی کرد بر فرزند خویش++
اشک حسرت شد روان از دیدگان عسکری
اشک میبارید چون باران ز هجران پدر++
حجت حق مهدی صاحب زمان عسکری
کن سخن کوته «رضایی» کز غم آن شاه دین++
غرق ماتم شد سراسر خاندان عسکری(1)
1) چهرههای گلگون، ص 268.