جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عزت نفس و توکل امام هادى به خدا

زمان مطالعه: 3 دقیقه

یکى از شیعیان به نام ابوموسى مى‏گوید: یک روز به محضر امام هادى علیه‏السلام رفتم و عرض کردم «اى آقاى من! این شخص (متوکل عباسى) مرا طرد کرده و شهریه‏ى مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانیده است، فقط از این رو که اطلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، اگر شما در مورد ترحم به من به او درخواست و سفارش کنى، او سخن شما را مى‏پذیرد، شایسته است لطف کنید و با درخواست و سفارش خود از متوکل عباسى، در مورد من کار مرا سامان دهید.»

امام هادى فرمود: ناراحت نباش به خواست خدا کارت سامان مى‏یابد.

ابوموسى مى‏گوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از

فرستاده‏هاى متوکل به خانه‏ام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوکل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: «چه شده که این مرد (متوکل) مرا امشب به زحمت انداخته و براى احضار تو مرا به اینجا فرستاده است؟»

ابوموسى مى‏گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه‏ى متوکل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، به من رو کرد و گفت:

«اى ابوموسى! ما از تو غافل شدیم و تو هم ما را از یاد بردى، تو چه طلبى از ما دارى؟»

گفتم: صله‏ى فلانى و فلان شهریه و فلان مبلغ و…

متوکل دستور داد: دو برابر همه‏ى این مطالبات را به من دادند.

تعجب کردم، به فتح بن خاقان گفتم: آیا امام هادى علیه‏السلام به اینجا آمد؟

گفت: نه، گفتم: آیا امام هادى علیه‏السلام نامه‏اى براى متوکل نوشت؟ گفت: نه، من به سراغ کار خودم رفتم، فتح بن خاقان پشت سرم آمد و به من گفت: «بدون شک تو از امام هادى علیه‏السلام تقاضاى دعا کرده‏اى، از این رو متوکل نسبت به تو رام شده و نیازها و حقوقت را پرداخته است، از شما مى‏خواهم که از طرف من از امام بخواه که براى من نیز دعا کند.»

ابوموسى مى‏گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادى علیه‏السلام رفتم، آن حضرت تا چهره‏ى مرا دید، فرمود: «از چهره‏ات پیدا است که راضى و شادمان هستى.»

عرض کردم: «آرى اى آقاى من به برکت الطاف و عنایات شما، ولى به من گفتند که شما نزد متوکل نرفته‏اى و از او درخواست و سفارش در مورد من ننموده‏اى.»

امام هادى علیه‏السلام فرمود: «خداوند متعال مى‏داند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچ کس پناه نمى‏بریم، و در گرفتاریها تنها به خدا توکل مى‏کنیم، هرگاه از درگاه او درخواستى کنیم، اجابت مى‏کند، مى‏ترسیم از اینکه به غیر او متوجه شویم، خداوند توجه و عنایتش را از ما برگرداند.»

عرض کردم: فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنى.

امام هادى علیه‏السلام فرمود: «فتح در ظاهر با ما دوستى مى‏کند ولى در باطن از ما دورى مى‏نماید، استجابت دعا در مورد کسى رخ مى‏دهد که شایستگى آن را داشته باشد، هرگاه تو در اطاعت خدا اخلاص نمودى و به حقانیت رسول خدا صلى الله علیه و آله و حق ما اقرار کردى، سپس از درگاه خدا چیزى را خواستى، خداوند تو را محروم نخواهد کرد.»

عرض کردم: «اى آقاى من به من دعایى بیاموز که در میان دعاها، به آن اختصاص یابم و نتیجه بگیرم.

امام هادى علیه‏السلام فرمود: من در بسیارى از اوقات، خدا را با این دعا، مى‏خوانم و از درگاه خداوند خواسته‏ام که هر کس در کنار قبرم، این دعا را بخواند، خداوند او را ناامید نکند و آن دعا این است:

یا عدتى عند العدد، و یا رجائى و المعتمد، و یا کهفى

و السند، و یا واحد و یا احد، و یا قل هو الله احد، أسئلک اللهم بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل فى خلقک مثلهم احداً، صلى على جماعتهم و افعل بى کیت و کیت:

«اى یاور من هنگام یاریها، و اى امید و اعتمادگاه من، و اى پناهگاه و تکیه‏گاه استوار، و اى یکتا و اى بى‏همتا و اى «قل هو الله احد» از درگاهت مسألت دارم به حق آن مخلوقاتى که هیچ کس را در مقام، مانند آنها نیافریدى، بر جماعت آنها، رحمت فرست و فلان حاجت و فلان نیازم را برآور!»(1)

از این فراز جالب، چند درس مهم مى‏آموزیم:

1 – امام هادى علیه‏السلام به مشکلات بینوایان توجه مى‏کرد و آنها را رفع مى‏نمود.

2 – امام هادى علیه‏السلام در مورد دوستانش، دعا مى‏کرد، دعایى که به استجابت مى‏رسید.

3 – آن حضرت، عزت خود را حفظ مى‏نمود، و از تقاضا کردن از فردى مانند متوکل دورى مى‏جست.

4 – با توکل خالص به خدا، از دست زدن به دامن این و آن دورى مى‏نمود.

5 – دشمنى مانند فتح بن خاقان، به عظمت مقام امام اقرار مى‏کرد، و از او التماس دعا مى‏نمود.

6 – آن حضرت براى فردى مثل فتح بن خاقان که منافق بود، دعا نکرد و به ما آموخت که براى صالحان دعا کنیم نه براى منافقان و دشمنان.

7 – امام هادى علیه‏السلام دعاى مخصوصى آموخت که سراسر آن توحید و اخلاص است و ضمناً این درس را مى‏آموزد که اولیاى برجسته‏ى خدا را هنگام دعا، در درگاه الهى واسطه قرار دهیم.

8 – او ضمانت کرد که اگر آن دعا را در کنار قبرم بخوانید، از درگاه خدا خواسته‏ام شما را ناامید نکند.


1) بحار، ج 50، ص 127 و 128.