شیخ صدوق (ره) از ابوهاشم جعفرى نقل مىکند که گفت: از نظر معاش، در تنگناى سختى قرار گرفتم، به حضور امام هادى علیهالسلام رفتم، اجازهى ورود داد، وقتى که در محضرش نشستم، فرمود: «اى ابوهاشم! در مورد کدامین نعمتى که خداوند به تو داده مىتوانى شکرانهاش را به جا آورى؟»
من خاموش ماندم و ندانستم که چه بگویم؟ آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: «خداوند، ایمان را به تو روزى داد و به خاطر آن، بدنت را از آتش دوزخ حرام کرد و عافیت و سلامتى روزى تو گردانید و تو را در راه اطاعتش یارى نمود و به تو قناعت بخشید و تو را از خوار شدن و رفتن آبرویت، نگهداشت.
اى ابوهاشم! من در آغاز، این نعمتها را به یاد تو آوردم، چرا که گمان کردم مىخواهى از آن کسى که نعمتها را به تو بخشیده به من شکایت کنى؟ و من دستور دادم که صد دینار به تو بپردازند، آن را
براى خود بگیر.»(1)
در این فراز نیز امام هادى علیهالسلام هم با دست جود و کرمش، صد دینار به ابوهاشم که نیازمند شده بود داد و هم او را به شکر مداوم نعمتها دعوت فرمود، نعمتهاى گوناگونى که نباید آنها و شکرانه از عطابخش آنها را فراموش کرد.
1) امالى صدوق، ص 412.