چگونگى مرگ متوکل به طور خلاصه چنین بود:
متوکل نسبت به خاندان رسالت، بسیار دشمنى مىکرد، به خصوص نسبت به امیرمؤمنان على علیهالسلام گستاخى را از حد گذراند، یک روز در مجلسى که جمعیتى حضور داشتند، از جمله پسرش «منتصر» حاضر بود، متوکل نام مبارک حضرت على علیهالسلام را به زبان آورد و طبق عادت زشت خود، از آن حضرت بدگویى نمود و جسارت کرد.
منتصر وقتى که ناسزاگویى پدر را شنید، ناراحت و خشمگین شد، متوکل نسبت به منتصر عصبانى شد و گفت:
غضب الفتى لابن عمه++
رأس الفتى فى حرامه
«این جوان براى پسرعمویش (على علیهالسلام) خشمگین شد، سر این جوان در فلان مادرش باد!»
منتصر در همان لحظه، تصمیم گرفت پدرش را در فرصتى بکشد.
منتصر به دنبال این تصمیم، محرمانه چند نفر از غلامان متوکل را براى کشتن متوکل، آماده ساخت، تا اینکه یک شب متوکل در داخل کاخ خود به میگسارى مشغول بود، بغاء صغیر (یکى از افسران ترک، همدست منتصر) وارد کاخ شد و ندیمان و خدمتکاران را مرخص کرد، همه از کاخ بیرون رفتند، ولى فتح بن
خاقان وزیر متوکل در کاخ ماند. در همان شب چند نفر از غلامان با شمشیرهاى برهنه، وارد کاخ شده و به سوى متوکل رفتند و به او هجوم بردند فتح بن خاقان، فریاد کشید و خود را به روى متوکل انداخت، غلامان به متوکل حمله کرده و او و فتح بن خاقان را کشتند و همان شب نزد منتصر بازگشتند و به او به عنوان خلیفه سلام کردند.
به این ترتیب پس از گذشت سه ساعت از شب چهارشنبه سوم (یا چهارم) شوال سال 247 ه. ق متوکل کشته شد.(1)
و سه روز بعد از هشدار امام هادى علیهالسلام (که در داستان قبل ذکر شد) مرگ ذلتبار متوکل تحقق یافت.
1) تتمة المنتهى، ص 238.