جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اعتراف دشمنان به کمال امام

زمان مطالعه: 3 دقیقه

متوکل بر اثر دمل و زخم بزرگى که در بدنش پدید آمده بود آن چنان بیمار شد که نزدیک بود، بمیرد و کسى هم جرأت نداشت تا نشتر آهن بر آن بگذارد (تا شکافته گردد و چرکش بیرون آید).

مادر متوکل نذر کرد که اگر پسرش از این بیمارى جان سالم بدر برد، از دارایى خود، پول بسیارى براى امام هادى علیه‏السلام بفرستد.

تا اینکه یک روز «فتح بن خاقان» (وزیر و نویسنده‏ى ترک متوکل) به متوکل گفت: «کاش براى این مرد (امام هادى) پیام مى‏فرستادى و از او چاره‏جویى مى‏کردى، زیرا او حتماً طریق درمان را مى‏داند و درمان او موجب سلامتى خواهد شد.»

متوکل شخصى را نزد امام هادى علیه‏السلام فرستاد و آن شخص

ماجراى بیمارى متوکل را به امام هادى علیه‏السلام عرض کرد، امام به او فرمود: «عصاره‏ى روغن کنجد (یا پشکل زیر دست و پاى گوسفند) را با گلاب درآمیزند و روى زخم بگذارند.»

پیام آورنده، دستور امام را به متوکل گزارش داد، اطرافیان و خود متوکل، چنان دستورى را به مسخره گرفتند، ولى «فتح بن خاقان» سوگند یاد کرد که امام هادى علیه‏السلام آگاهتر از همه است و دستورش مؤثر واقع مى‏شود، سرانجام به همان دستور عمل کردند، متوکل در خواب آرامى فرورفت و سپس زخمش سر باز کرد و چرکهاى زخم بیرون آمد و از آن بیمارى نجات یافت.

سلامتى او را به مادرش خبر دادند، او براى اداى نذرش، ده هزار دینار در میان کیسه‏اى گذارد و مهر کرد و براى امام هادى علیه‏السلام فرستاد.

متوکل وقتى که از بستر برخاست و سلامتى خود را کاملاً باز یافت، شخصى به نام «بطحایى علوى» نزد متوکل، در مورد امام هادى علیه‏السلام سخن‏چینى کرد و گفت: براى امام هادى علیه‏السلام پول و اسلحه فرستاده مى‏شود (که اگر آمادگى یافت براى حکومت تو خطرآفرین است.)

متوکل به وزیر دربارش به نام سعید، دستور داد، تا شبانه به خانه‏ى امام هادى علیه‏السلام حمله کند و هر چه پول و اسلحه در خانه‏ى آن حضرت وجود دارد، همه را ضبط و مصادره نماید.

ابراهیم بن محمد مى‏گوید: سعید دربان، شبانه مرا مأمور

جستجوى خانه‏ى امام هادى علیه‏السلام نمود، من شبانه به سوى خانه‏ى امام هادى علیه‏السلام رفتم و نردبان نهادم و بالاى بام خانه رفتم و سپس نردبان را به داخل حیاط خانه‏ى امام نهادم و چند پله از نردبان پایین رفتم، چون هوا تاریک بود، ناگاه امام هادى علیه‏السلام مرا با نام صدا زد: «اى سعید! همانجا باش تا برایت چراغ بیاورند.» اندکى بعد چراغ آوردند، من پایین آمدم، دیدم آن حضرت روپوش بلندى پوشیده و کلاه مویین بر سر دارد و یک جانماز حصیرى در برابر او است، فهمیدم که مشغول نماز است، وقتى که مرا دید، به من فرمود: «اطاقها در اختیار تو است همه را جستجو و بررسى کن و در همان اطاق آن حضرت، کیسه‏ى پولى که با مهر مادر متوکل بود و کیسه‏ى دیگرى با مهر دیگر، به من داد، فرمود: «جانماز را نیز بررسى کن.» جانماز را بلند کرد، شمشیر ساده‏اى در میان غلاف در زیر آن بود، آنها را برداشتم و نزد متوکل شتافتم، وقتى که نگاه متوکل به مهر مادرش که در کیسه پول بود افتاد، به دنبال مادرش فرستاد، او نزد متوکل آمد و ماجراى نذر خود را بیان کرد و گفت: «وقتى که سلامتى خود را بازیافتى من این کیسه‏ى حاوى ده هزار دینار را براى امام هادى علیه‏السلام فرستادم».

کیسه‏ى دیگر را گشودند در میان آنها چهارصد دینار بود.

ابراهیم بن محمد مى‏گوید: (وقتى که متوکل دریافت که سخن‏چینى در مورد امام هادى علیه‏السلام، بى‏اساس بوده) همان کیسه‏ها را به اضافه‏ى یک کیسه‏ى دیگر پول، به من داد و گفت: «همه‏ى اینها را به خدمت امام هادى علیه‏السلام ببر.»

من آن کیسه‏ها را با آن شمشیر ساده، نزد امام بردم و عذرخواهى کردم، فرمود:

و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون:

«آنانکه ستم کردند، به زودى خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست؟» (شعرا / 227).(1)


1) اصول کافى، ج 1، ص 499 – ارشاد مفید، ص 309.