متوکل از وجود علویان و نهضتها و شورشهاى آنها، سخت بیمناک بود و مىدانست همهى آن نهضتها به خاطر وجود امام هادى علیهالسلام است، او به پیروى از روش نیاکان خود از جملهى مأمون، تصمیم گرفت امام هادى علیهالسلام را به سامرا آورده و امام را زیر نظر قرار دهد و به این ترتیب ارتباط علویان با آن حضرت قطع گردد، در غیر این صورت، وجود امام در مدینه براى دستگاه طاغوتى متوکل، خطر قطعى به شمار مىآمد.
متوکل با ترفندها و نیرنگهاى مختلف خواست، امام هادى علیهالسلام را مانند علماى دربارى دیگر، جزء اطرافیان خود کند و با این کار او را از نظر علویان و شیعیان ساقط نماید و در نتیجه حکومت ننگین خود را از تزلزل و سقوط حفظ نماید، وضع روحى متوکل نسبت به امام
هادى علیهالسلام به گونهاى که به اطرافیانش گفت:
ویحکم قد اعیانى امر ابنالرضا، ابى ان یشرب معى، او ینادمنى، او اجد فیه فرصةً فى هذا:
«واى بر شما» موضوع پسر رضا علیهالسلام [یعنى امام هادى علیهالسلام] مرا عاجز و درمانده ساخت، او از میگسارى و همدمى و رفت و آمد با من دورى مىکند و من هر کار مىکنم قادر نیستم، فرصتى براى وارد کردن او به بزم خودم بیابم.»(1)
این فراز بیانگر نهایت مقاومت امام هادى علیهالسلام در برابر سلطان دیکتاتورى همچون متوکل است، امام هرگز فریب نیرنگها و تهدیدهاى او را نخورد و با کمال بىاعتنایى به دستگاه او به زندگى پرافتخار خود ادامه داد.
1) اصول کافى، ج 1، ص 502.