غلات گروهکى جدا شده از شیعیان بودند که راه افراط را پیموده و در مورد امامان، غلو مىکردند، یعنى آنان را خدا و در حد خدا مىدانستند.
امامان علیهمالسلام در برابر آنها موضع قاطع و خشن گرفتند و آنها را نجس دانسته و از خود طرد مىنمودند.
یکى از شیعیان در مورد چند نفر از غلات و رفتار آنها، براى امام هادى علیهالسلام نامه نوشت و کسب تکلیف کرد، امام هادى در پاسخ نوشت:
لیس هذا من دیننا فاعتزلوهم:
«برنامهى آنها از دین ما نیست، از آنها دورى کنید.»(1)
از روایات و گفتار علما استفاده مىشود که سران غلات
و بدعتگزاران در عصر امام هادى علیهالسلام افراد زیر بودند:
1 – على بن حسکه قمى
2 – محمد بن نصیر فهرى
3 – حسن بن محمد بن باباى قمى
4 – قاسم بن یقطین
5 – هاشم بن ابىهاشم
6 – ابوالسهرى
7 – ابن ابىالزرقا
8 – جعفر بن واقد
9 – ابوالغمر
10 – فارس بن حاتم
11 – مشغوذ پسر فارس و…(2)
امام هادى علیهالسلام به یارانش دستور فرمود: «هر کجا که فارس بن حاتم و پسرش مشغوذ را ببینند، به آنها حمله کرده و آنها را بکشند» و فرمود:
«لعنت خدا بر فارس بن حاتم، به نام ما، مردم را مىفریبد و آنها را به بدعت دعوت مىکند، هر کس او را بکشد رواست زیرا خون او هدر است، کیست که مرا از شر او راحت کند و او را بکشد، در این صورت من در پیشگاه خدا، بهشت را براى او ضامن مىشوم.»(3)
امام هادى علیهالسلام یکى از دوستانش به نام ابوجنید را دید و مبلغى
پول به او داد و به او فرمود: «با این مبلغ اسلحه تهیه کن و نزد فارس برو و او را اعدام کن.»
ابوجنید با آن پول شمشیرى خرید و آن را به امام هادى علیهالسلام نشان داد، امام علیهالسلام آن را نپسندید و فرمود این شمشیر را با وسیلهى دیگر عوض کن، ابوجنید آن را با یک ساطور عوض کرد و به امام هادى علیهالسلام نشان داد، امام فرمود: «این خوب است.»
ابوجنید به سراغ فارس رفت، هنگامى که او بین نماز مغرب و عشا از مسجد بیرون آمد، به او حمله کرد و با ساطور بر سرش کوبید، او همان دم افتاد و مرد، ابوجنید را دستگیر کردند، ولى چون نشانهى قاتل بودن را در او ندیدند، آزادش نمودند.(4)
نیز روایت شده امام هادى علیهالسلام در مورد محمد بن نصیر فهرى و حسن بن محمد بن باباى قمى نامهاى به یکى از شیعیان نوشت که ترجمهاش این است:
«من از فهرى و حسن بن محمد بن باباى قمى بیزارم و تو و همهى شیعیان را از آشوب او برحذر مىدارم، آنان را لعنت مىکنم، آنها به نام ما مىخورند و فتنهانگیزى و مزاحمت مىکنند، خداوند آنها را عذاب مىکند و گرفتار فتنه سازد، ابنبابا گمان مىکند که من او را به نبوت برانگیختهام و او «باب» من است، خدا او را لعنت کند، شیطان بر او چیره شده و او را گمراه نموده، خدا در دنیا و آخرت او را عذاب نماید.»(5)
1) الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف، ج 2، ص 463.
2) همان مدرک، ص 464 و 465.
3) همان مدرک، ص 464.
4) بحار، ج 50، ص 205.
5) وسائل الشیعه، ج 18، ص 554.