جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام هادى در برابر غلات

زمان مطالعه: 2 دقیقه

غلات گروهکى جدا شده از شیعیان بودند که راه افراط را پیموده و در مورد امامان، غلو مى‏کردند، یعنى آنان را خدا و در حد خدا مى‏دانستند.

امامان علیهم‏السلام در برابر آنها موضع قاطع و خشن گرفتند و آنها را نجس دانسته و از خود طرد مى‏نمودند.

یکى از شیعیان در مورد چند نفر از غلات و رفتار آنها، براى امام هادى علیه‏السلام نامه نوشت و کسب تکلیف کرد، امام هادى در پاسخ نوشت:

لیس هذا من دیننا فاعتزلوهم:

«برنامه‏ى آنها از دین ما نیست، از آنها دورى کنید.»(1)

از روایات و گفتار علما استفاده مى‏شود که سران غلات

و بدعتگزاران در عصر امام هادى علیه‏السلام افراد زیر بودند:

1 – على بن حسکه قمى

2 – محمد بن نصیر فهرى

3 – حسن بن محمد بن باباى قمى

4 – قاسم بن یقطین

5 – هاشم بن ابى‏هاشم

6 – ابوالسهرى

7 – ابن ابى‏الزرقا

8 – جعفر بن واقد

9 – ابوالغمر

10 – فارس بن حاتم

11 – مشغوذ پسر فارس و…(2)

امام هادى علیه‏السلام به یارانش دستور فرمود: «هر کجا که فارس بن حاتم و پسرش مشغوذ را ببینند، به آنها حمله کرده و آنها را بکشند» و فرمود:

«لعنت خدا بر فارس بن حاتم، به نام ما، مردم را مى‏فریبد و آنها را به بدعت دعوت مى‏کند، هر کس او را بکشد رواست زیرا خون او هدر است، کیست که مرا از شر او راحت کند و او را بکشد، در این صورت من در پیشگاه خدا، بهشت را براى او ضامن مى‏شوم.»(3)

امام هادى علیه‏السلام یکى از دوستانش به نام ابوجنید را دید و مبلغى

پول به او داد و به او فرمود: «با این مبلغ اسلحه تهیه کن و نزد فارس برو و او را اعدام کن.»

ابوجنید با آن پول شمشیرى خرید و آن را به امام هادى علیه‏السلام نشان داد، امام علیه‏السلام آن را نپسندید و فرمود این شمشیر را با وسیله‏ى دیگر عوض کن، ابوجنید آن را با یک ساطور عوض کرد و به امام هادى علیه‏السلام نشان داد، امام فرمود: «این خوب است.»

ابوجنید به سراغ فارس رفت، هنگامى که او بین نماز مغرب و عشا از مسجد بیرون آمد، به او حمله کرد و با ساطور بر سرش کوبید، او همان دم افتاد و مرد، ابوجنید را دستگیر کردند، ولى چون نشانه‏ى قاتل بودن را در او ندیدند، آزادش نمودند.(4)

نیز روایت شده امام هادى علیه‏السلام در مورد محمد بن نصیر فهرى و حسن بن محمد بن باباى قمى نامه‏اى به یکى از شیعیان نوشت که ترجمه‏اش این است:

«من از فهرى و حسن بن محمد بن باباى قمى بیزارم و تو و همه‏ى شیعیان را از آشوب او برحذر مى‏دارم، آنان را لعنت مى‏کنم، آنها به نام ما مى‏خورند و فتنه‏انگیزى و مزاحمت مى‏کنند، خداوند آنها را عذاب مى‏کند و گرفتار فتنه سازد، ابن‏بابا گمان مى‏کند که من او را به نبوت برانگیخته‏ام و او «باب» من است، خدا او را لعنت کند، شیطان بر او چیره شده و او را گمراه نموده، خدا در دنیا و آخرت او را عذاب نماید.»(5)


1) الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف، ج 2، ص 463.

2) همان مدرک، ص 464 و 465.

3) همان مدرک، ص 464.

4) بحار، ج 50، ص 205.

5) وسائل الشیعه، ج 18، ص 554.