عصر خلافت «واثق» بود، او سپاهى عظیم به فرماندهى یکى از سرلشگران ترک را براى سرکوب اعراب شورشى اطراف مدینه، به حجاز فرستاد، سپاه او وارد مدینه شدند.
امام هادى علیهالسلام به اطرافیان خود فرمود: «برویم تا از نزدیک لشگرکشى این فرماندهى ترک را بنگریم.»
ابوهاشم مىگوید: «همراه امام هادى علیهالسلام سوار بر مرکب از خانه بیرون آمدیم و در کنار عبور لشگر واثق ایستادیم، یکى از سرلشگران ترک سوار بر اسب، از نزد ما عبور کرد، امام هادى علیهالسلام چند جمله به زبان ترکى به او فرمود، همان دم دیدم آن سرلشگر ترک از اسبش پیاده شد و سم مرکب امام هادى علیهالسلام را بوسید، من تعجب کردم، خود را به آن نظامى ترک نزدیک نمودم به او گفتم: «تو را سوگند مىدهم بگو بدانم امام هادى علیهالسلام به تو چه گفت، که تو این گونه شیفته آن حضرت شدى؟»
سرلشگر ترک گفت: آیا این شخص (امام هادى) پیامبر است؟
گفتم: نه.
گفت: او مرا به نامى صدا زد که در کودکى در شهرهاى ترکنشین مرا به آن نام مىخواندند و تا این ساعت هیچ کس به آن اطلاع نداشت.(1)
1) اعلام الورى، ص 343 – بحار، ج 50، ص 124.