یکى از موضوعهاى مهمى که در دوران خلافت ستمگران خلفاى بنىعباس قابل بررسى است، کشتار سادات است. ابوالفرج اصفهانى (در گذشتهى 356 (که
خود یکى از زادگان مروان بن حکم بن عاص، و زیدى مذهب و محققى ادیب و تاریخنویس بوده، کتابى نوشته به نام «مقاتل الطالبین» شامل معرفى 220 نفر امامزاده و سید علوى و غیر علوى، که (غیر از سه نفر اول آن عده، بقیه) همه را بنىامیه و بنىعباس و عمال آنها و دیگر زمامداران و حکام سنى و مخالف اهل بیت، با ضرب شمشیر، یا به دار آویختن، یا زنده به گور نمودن، یا مسموم کردن، یا خفه کردن در پى دیوار، یا زدن با شلاق و تازیانه تا سر حد مرگ، یا گرسنگى و تشنگى دادن داخل زندانهاى تاریک، نمناک و خفقانآور، و بالاخره با انواع شکنجه و اذیت آنها را معدوم و از صحنهى زندگى خارج نمودند.
همچنان که گروهى از آنها به دنبال قیامهاى دسته جمعى علیه حکومتهاى غاصب به شهادت رسیدند.
علامه مغنیه مىنویسد:
منصور دوانیقى به اعتراف خودش یکهزار نفر یا بیشتر، از فرزندان على و فاطمه علیهاالسلام را کشت ؛ و دیگر عدد و آمار مقتولین از شیعه به دست او به اندازهاى بود که به شمار در نیاید.(1)
در موضوع کشتار علماى شیعه علامه امینى رحمه الله کتابى به نام «شهداء الفضیلة» تألیف نموده که شامل شناسائى 130 نفر از مفاخر علمى شیعه و شخصیتهاى روحانى در حد مرجع تقلید (امثال شهید اول و شهید ثانى) و درجات نازلتر که به شرح بالا به دست دشمنان اسلام و تشیع، اعم از دستاندرکاران خلافت و زمامداران همانند بنىامیه و بنىعباس، و یا حکام و سلاطین جور شکنجه، کشته و شهید شدند.
1) الشیعة و الحاکمون: ص 150.