جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چاک زدن یقه‏ى پیراهن در تشییع جنازه‏ى پدر و جواب از اشکال ذهنى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

مرحوم شیخ طوسى، ابن شهر آشوب، سید هاشم بحرانى و بعضى دیگر از بزرگان، به نقل از فضل بن حارث حکایت نمایند.

در آن روزى که حضرت ابوالحسن، امام هادى علیه السلام به شهادت رسیده بود و تصمیم گرفته بودند که حضرت را تشییع و تدفین نمایند، من نیز در شهر سامراء حضور داشتم.

پس با خود گفتم که من هم در این فیض عظیم – یعنى؛ تشییع جنازه‏ى امام هادى علیه السلام – مشارکت نمایم.

لذا همچون دیگر افراد – که از اقشار مختلف حضور یافته و – منتظر مراسم تشییع بودند، من نیز در کنارى ایستاده و منتظر خروج جنازه‏ى مطهر و مقدس آن حضرت شدم.

ناگهان متوجه گشتم که فرزندش حضرت ابومحمد، امام حسن عسکرى علیه السلام با پاى پیاده از منزل خارج گردید، در حالى که یقه‏ى پیراهن خود را چاک زده بود.

پس ضمن آن که جذب دیدار عظمت و جلال امام عسکرى علیه السلام گشتم؛ ولى از شمایل زیبا و رنگ چهره‏ى آن حضرت – که گندم گون و نمکین بود – بسیار در تعجب و حیرت قرار گرفته بودم؛ و نیز دلم براى حضرت

مى سوخت، چونکه پدر از دست داده و بسیار خسته به نظر مى‏رسید!

بعد از تشییع جنازه، به منزل بازگشتم و شبان گاه، در عالم خواب امام عسکرى علیه السلام را دیدم که از افکار من اطلاع یافته و به من خطاب کرد و فرمود: اى فضل! رنگ چهره‏ى من، که تو را به تعجب و حیرت وا داشت، رنگى است که خداوند متعال براى بندگانش بر مى‏گزیند و انتخاب آن در اختیار بنده نیست.

و این خود عبرت و نشانه‏اى است براى آگاهى افرادى که داراى عقل شعور باشند.

و سپس حضرت در ادامه‏ى فرمایش خود افزود: ما – اهل بیت عصمت و طهارت – مانند دیگر افراد نیستم، که از کار و تلاش خسته شویم؛ و یا آن که نسبت به مصائب و بلاهائى که از طرف خداوند متعال مى‏رسد احساس ناراحتى و نارضایتى کنیم؛ بلکه از درگاه ربوبى پروردگار درخواست مى‏نمائیم که ثبات و صبر عطا فرماید.

و ما در چنین مواقعى در خلقت و آفرینش جهان و دیگر موجودات تفکر و اندیشه مى نمائیم.

بعد از آن، امام حسن عسکرى علیه السلام در همان عالم خواب، فرمود: اى فضل! متوجه باش که سخن ما در خواب و بیدارى یکسان است و تفاوتى ندارد(1)

– همچنین آورده‏اند:

هنگامى که حضرت ابومحمد، امام حسن عسکرى علیه السلام در تشییع جنازه‏ى پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن، امام هادى علیه السلام یقه‏ى پیراهن خود را چاک زده بود.

لذا بعضى افراد تعجب کرده و سخن به اعتراض گشودند، و برخى مانند شخصى به نام ابوالعون أبرش اعتراض خود را در نامه‏اى توهین آمیز نوشت و براى امام عسکرى علیه السلام ارسال داشت.

حضرت در پاسخ به نامه‏ى اعتراض آمیز ابوالعون أبرش، مرقوم فرمود:

اى نادان! تو از این گونه مسائل چه خبر دارى؟!

مگر نمى‏دانى که حضرت موسى علیه السلام در فوت برادرش هارون یقه‏ى پیراهن خویش را چاک زد.

و سپس افزود: همانا که تو نخواهى مرد مگر آن که نسبت به دین اسلام کافر شوى و عقل خود را نیز از دست خواهى داد.

و طبق پیش گوئى حضرت، أبرش، مدتى قبل از مرگش کافر گشت و نیز دیوانه گردید، به طورى که فرزندش، از ملاقات پدرش با مردم جلوگیرى مى‏کرد؛ و در محلى او را زندانى کرده بود.(2)


1) رجال کشى: ص 574، ح 1087، مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 434، بحارالانوار: ج 50، ص 300، ح 75، مدینة المعاجز، ج 7، ص 649، ح 2641.

2) رجال کشى: ص 572، ح 1085، مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 435، بحار: ج 50، ص 191، ح 4، و ج 82، ص 85، ح 28، کشف الغمة: ج 2، ص 395، مدینة المعاجز: ج 7، ص 650، ح 2642.