جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پنج درس ارزشمند و آموزنده (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

1- مرحوم سید مرتضى، شیخ حر عاملى و برخى دیگر به نقل از ابوهاشم جعفرى آورده‏اند:

روزى به محضر مبارک امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم، دیدم که در حال نوشتن نامه‏اى مى‏باشد، لحظاتى را در خدمت آن حضرت نشستم تا آن هنگام نماز فرا رسید.

بدین جهت، از ادامه‏ى نوشتن خوددارى نمود و در همان لحظه، نامه و قلم را بر زمین نهاد و برخاست مشغول خواندن نماز گردید.

و من مواظب احوال و اوضاع بودم، که ناگهان متوجه شدم در حالى که امام علیه السلام مشغول نماز بود، قلم روى کاغذ حرکت مى‏کرد و خط مى‏نوشت، تا آن که نامه به پایان رسید و من با مشاهده‏ى چنین معجزه‏اى سجده‏ى شکر به جاى آوردم.

و چون نماز پایان یافت و حضرت سلام نماز را داد، قلم را از روى زمین برداشت؛ و سپس اجازه فرمود تا افرادى که منتظر زیارت و ملاقات حضرت بودند، وارد شوند(1)

2- محمد بن حسن شمعون گوید:

روزى از روزها چشم‏هایم سخت درد مى‏کرد و آن چه مداوا کردم سودى نبخشید و بالأخره یکى از دو چشمم نابینا شد و دومى هم در حال از بین رفتن بود.

نامه‏اى به حضرت ابومحمد، امام حسن عسکرى علیه السلام نوشتم و تقاضا نمودم تا حضرت براى بهبودى چشم‏هایم دعا فرماید.

امام علیه‏ السلام در جواب نامه چنین مرقوم فرمود: خداوند متعال چشم نابینایت را برگرداند و آن دیگرى را صحیح و سالم گرداند.

و نیز در ذیل نامه نوشته بود: خداوند به تو پاداش نیک و اجر جزیل عنایت گرداند.

محمد گوید: از این که چشم‏هایم خوب شد خوشحال شدم؛ ولى معناى آخرین جمله ى امام علیه السلام را نفهمیدم، تا آن که یکى از فرزندانم وفات یافت و فهمیدم تسلیت آن حضرت به جهت آن بوده است(2)

3- احمد بن اسحاق حکایت کند:

روزى به محضر مبارک امام حسن عسکرى علیه السلام شرفیاب شدم، هنگامی که در خدمت حضرت نشستم، فرمود: «الحمد الله»، پیش از آن که از دنیا بروم، خداوند متعال خلیفه و جانشین مرا به من نشان داد و فرزند عزیزم را دیدم.

او از جهت شمائل و صفات، شبیه‏ ترین مردم به رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مى‏باشد، خداوند حافظ و نگهدار او خواهد بود تا آن که پس از غیبتى طولانى ظهور نماید و زمین را پر از عدل و داد گرداند(3)

4- همچنین ابوهاشم جعفرى گوید:

روزى نزد حضرت ابومحمد، امام حسن عسکرى علیه السلام شرفیاب شدم و نشستم.

حضرت فرمود: یکى از گناهانی که مورد عفو و مغفرت قرار نمى‏گیرد، این است که شخصى گناهى مرتکب شود و بگوید: اى کاش فقط به همین گناه عقاب شوم و آن را سبک و ناچیز شمارد.

من پیش خود فکر کردم: چقدر سخت و دقیق است، پس انسان باید همیشه مواظب اعمال و حرکات خود باشد.

حضرت از افکار من آگاه شد و فرمود: آنچه با خود حدیث نفس کردى، اهمیت بده و آن را رها نکن و بدان که گناه شرک به خداوند متعال از حرکت مورى بر سنگى صاف و ظریف، مخفى‏تر خواهد بود(4)

5- مرحوم کلینى و برخى دیگر از بزرگان به نقل از ابوهاشم

جعفرى آورده‏اند:

روزى در محضر مبارک حضرت ابومحمد امام حسن عسکرى علیه ‏السلام وارد شدم و با خود گفتم: اى کاش حضرت نگین انگشترى، به من هدیه مى‏نمود تا نزد انگشتر ساز ببرم و رکاب مناسبى براى آن بسازد و به عنوان تبرک به دست خود نمایم.

و چون مقدارى نشستم، بلند شدم و بدون آن که در فکر نگین انگشتر باشم، خواستم که خداحافظى کنم.

پس امام علیه ‏السلام انگشترى را تحویل من داد و فرمود: اى ابوهاشم! تو نگین خواستى؛ ولى ما نگینى همراه با رکاب آن به تو مى‏دهیم، خداوند آن را براى تو مبارک گرداند.

پس از آن گفتم: اى سرور و مولایم! شهادت مى‏دهم که تو حجت و ولى خدا هستى و امام و پیشواى من خواهى بود و من بر این شهادت اعتقاد راسخ دارم؛ سپس حضرت فرمود: خداوند متعال تو را مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد(5)


1) عیون المعجزات: ص 134، اثبات الهداة: ج 3، ص 430، ح 117، بحار: ج 50، ص 304، ح 80، مدینة المعاجز: ج 7، ص 597، ح 2581.

2) اصول کافى: ج 1، ص 510، ح 17.

3) اکمال الدین شیخ صدوق: ص 408، ح 7.

4) الخرایج و الجرایح: ج 2،ص 687، ح 11.

5) اصول کافى: ج 1، ص 512، ح 21، کشف الغمة: ج 2، ص421، اثبات الهداة: ج 3، ص 405، ح 25.