جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ولی حق

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مهی که مهر فلک پرتوی ز رخسارش‏++

تمام جن و ملک محو و مات دیدارش‏

شهی که پرده ز رخسار اگر براندازد++

هزار یوسف مصری شود خریدارش‏

به طور قرب الهی قدم چو بگذارد++

کلیم با ید و بیضا شود عصادارش‏

خلیل خلعت خلت به تن نمی‏پوشید++

اگر به دوستی او نبود اقرارش‏

ذبیح با همه حرمت فدایی کویش‏++

مسیح، حافظ صحت علیل و بیمارش‏

یگانه مرشد کامل که سروران جهان++‏

سپرده‏اند سر بندگی به دربارش‏

نهاده جان گرامی به کف به جای کلاف‏++

ستاده مریم کبری کنار بازارش‏

مگر بهشت برین صورت منور اوست‏++

که کوثر است دهان دو چشم انهارش‏

مگر قیامت کبری است قد و قامت او++

مصور آمده در او بهشت و آثارش‏

گهر فروش نداند چگونه جمع کند++

ز هم گشوده شود گر لب گهربارش‏

امام یازدهم یادگار ده حجت‏++

که نه سپهر بود سقف و چار دیوارش‏

ولی حق حسن عسکری که کرده خدا++

به خلق اول و آخر امیر و سالارش‏

بدان سبب لقب عسکری به او دادند++

که بود خیل ملک عسکر و مددکارش‏

چو اوست مخزن سر و خزانه‏دار علوم++‏

خدا سپرده به او هر چه بود اسرارش‏

سزد که بر شعرا سروری کند ذاکر++

اگر به نزد وی افتد قبول اشعارش(1)


1) همان، ص 200 و 201.