مهی که مهر فلک پرتوی ز رخسارش++
تمام جن و ملک محو و مات دیدارش
شهی که پرده ز رخسار اگر براندازد++
هزار یوسف مصری شود خریدارش
به طور قرب الهی قدم چو بگذارد++
کلیم با ید و بیضا شود عصادارش
خلیل خلعت خلت به تن نمیپوشید++
اگر به دوستی او نبود اقرارش
ذبیح با همه حرمت فدایی کویش++
مسیح، حافظ صحت علیل و بیمارش
یگانه مرشد کامل که سروران جهان++
سپردهاند سر بندگی به دربارش
نهاده جان گرامی به کف به جای کلاف++
ستاده مریم کبری کنار بازارش
مگر بهشت برین صورت منور اوست++
که کوثر است دهان دو چشم انهارش
مگر قیامت کبری است قد و قامت او++
مصور آمده در او بهشت و آثارش
گهر فروش نداند چگونه جمع کند++
ز هم گشوده شود گر لب گهربارش
امام یازدهم یادگار ده حجت++
که نه سپهر بود سقف و چار دیوارش
ولی حق حسن عسکری که کرده خدا++
به خلق اول و آخر امیر و سالارش
بدان سبب لقب عسکری به او دادند++
که بود خیل ملک عسکر و مددکارش
چو اوست مخزن سر و خزانهدار علوم++
خدا سپرده به او هر چه بود اسرارش
سزد که بر شعرا سروری کند ذاکر++
اگر به نزد وی افتد قبول اشعارش(1)
1) همان، ص 200 و 201.