جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وصیت امام جواد به امامت امام هادى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

هنگامى که امام جواد علیه‏السلام بر اثر زهرى که به دستور معتصم عباسى به او خوراندند، مسموم و بسترى شد، احساس کرد در سفر آخرت قرار گرفته، لذا در مورد جانشینش وصیت کرد. در اینجا نظر شما را به چگونگى آن جلب مى‏کنم:

«خیرانى» مى‏گوید: پدرم که خدمتکار خانه‏ى امام جواد علیه‏السلام بود مى‏گفت شخصى به نام «احمد بن محمد بن عیسى» هر شب هنگام سحر به خانه‏ى امام جواد علیه‏السلام مى‏آمد تا از وضع بیمارى آن حضرت باخبر گردد. اکنون ماجرا را از زبان پدر خیرانى بشنوید:

«بین امام جواد علیه‏السلام و من شخصى (به عنوان رسول) واسطه بود. وقتى او به خانه‏ى امام جواد علیه‏السلام مى‏آمد، احمد (نامبرده) مى‏رفت. روزى من با رسول خلوت کردم، رسول گفت: «آقایت (امام جواد) به تو سلام مى‏رساند

و مى‏فرماید من از دنیا مى‏روم و بعد از من، مقام امامت به پسرم على (امام هادى) مى‏رسد و او بعد از من همان حق را بر گردن شما دارد که من بعد از پدرم بر شما داشتم.» سپس رسول رفت، با اینکه سخن من با او محرمانه بود، احمد (نامبرده) که در گوشه‏اى پنهان شده بود، سخن ما را شنید و به من گفت: «رسول به تو چه گفت؟»

گفتم: سخن خیرى گفت.

احمد به من گفت: «سخن رسول را شنیدم، آن را از من پنهان مکن (سپس آنچه شنیده بود بیان کرد)، من به احمد گفتم: اینکه سخن محرمانه ما را شنیدى براى تو روا نبود، زیرا خداوند مى‏فرماید: «و لا تجسسوا: تجسس نکنید».(1)

اکنون که شنیده‏اى، این گواهى را (که امام بعد از امام جواد علیه‏السلام حضرت هادى علیه‏السلام است) پیش خود نگهدار و مکتوم بدار تا هنگامى که به آن گواهى، احتیاج شد، گواهى ده.

هنگامى که صبح شد، من («خیرانى» خدمتکار خانه‏ى امام جواد) همان خبر رسول (که امام بعد از امام جواد، حضرت هادى علیه‏السلام مى‏باشد) را در ده ورقه نوشته و مهر کردم و مخفیانه به ده نفر از بزرگان قوم دادم و به هر یک از آنها گفتم: «اگر من قبل از آنکه این ورقه را از شما مطالبه کنم، از

دنیا رفتم آن را باز کنید و مضمونش را به اطلاع مردم برسانید.»

هنگامى که امام جواد علیه‏السلام از دنیا رفت، من طبق دعوت «محمد بن فرج»(2) به خانه‏ى او رفتیم، دیدیم دوستان در خانه‏ى او جلسه تشکیل داده‏اند. در آن جلسه، ورقه‏ها را از آن ده نفر (مذکور) دریافت کردم و نوشته‏ى آن ورقه‏ها را براى حاضران خواندم. حاضران گفتند: «خوب بود که گواه دیگرى نیز مى‏داشتى.» من گفتم: خداوند آن گواه را نیز درست کرده، آنگاه به ابوجعفر اشعرى (همان احمد نامبرده) که در آنجا حاضر بود گفتم: «آنچه از رسول امام شنیدى، اکنون گواهى بده.» احمد منکر شد و به دروغ گفت: «چیزى نشنیده‏ام.» من احمد را به مباهله طلبیدم (یعنى به او گفتم: با هم دعا کنیم و از خدا بخواهیم، عذابش را بر آن کس که دروغگو است برساند.)

در این هنگام، احمد اقرار کرد و گفت: «آرى، من این پیام (امام جواد علیه‏السلام توسط رسول) را شنیدم و این (مقام امامت) شرافتى بود که دوست داشتم به مردى از عرب برسد، نه عجم».

در این هنگام، همه‏ى حاضران به امامت حضرت هادى علیه‏السلام، بعد از امام جواد علیه‏السلام اعتقاد یافتند.»(3)

از صقر بن دلف نیز روایت شده که امام جواد علیه‏السلام در مورد حضرت هادى علیه‏السلام چنین مى‏فرماید:

ان الامام بعدى ابنى على، امره امرى، و قوله قولى، و طاعته طاعتى:

«همانا امام بعد از من، پسرم على علیه‏السلام است. امر او امر من و سخنش سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است.»(4)


1) حجرات / 12.

2) از اصحاب مورد اطمینان امام رضا و امام جواد و امام هادى (ع).

3) همان مدرک، ص 324، (با تلخیص و اقتباس).

4) کمال‏الدین، صدوق، ج 2، ص 50.