جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هشدار امام هادى و سرازیرى متوکل در پرتگاه مرگ

زمان مطالعه: 3 دقیقه

قطب راوندى (ره) از زراره (یا زرافه)، دربان متوکل روایت مى‏کند: متوکل خواست در روز جشن سلام، خود سوار بر مرکب گردد و امام هادى علیه‏السلام پیاده و به دنبال او حرکت کند (به این ترتیب خود را بزرگ جلوه دهد دهد و امام را تحقیر نماید.)

وزیرش به او گفت: «این کار، براى تو زشت است و وجب بدگویى مردم به تو خواهد شد، از این کار صرف‏نظر کن.»

متوکل گفت: باید این کار انجام شود.

وزیر گفت: اکنون که باید انجام شود، پس دستور بده تا اشراف و سرلشگرها و سردارها، پیاده گردند و کسى به تو بدگمان نشود که مقصود تو تحقیر (و توهین به) امام هادى علیه‏السلام است، نه غیر او.

متوکل، این پیشنهاد را پذیرفت و اجرا شد و آن حضرت مثل سایر مردم، پیاده به راه افتاد، فصل تابستان بود، امام تا دالان خانه‏ى متوکل رسید، بدنش عرق کرده بود، زراه مى‏گوید: من به محضر امام هادى علیه‏السلام رفتم و او را در دالان خانه نشاندم و عرق صورتش را با

حوله‏اى پاک کردم و گفتم: «مقصود پسرعمومیت (متوکل) تنها تو نبودى، دیگران نیز پیاده‏روى کردند، بنابراین در خاطرت بر او خشم نکن.»

امام هادى علیه‏السلام فرمود:

ایها عنک:

«ساکت باش و از این حرفها دست بردار.»

سپس این آیه (65 سوره‏ى هود) را خواند:

تمتعوا فى دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب:

«سه روز در خانه‏هاى خود، بهره‏مند گردید (سپس عذاب الهى فراخواهد رسید) این وعده‏اى است که دروغ نخواهد بود.»(1)

زراره مى‏گوید: من معلمى پیرو مذهب شیعه داشتم و بسیار با او شوخى مى‏کرده و به او رافضى مى‏گفتم، شب به خانه‏ام بازگشتم و به معلم خود گفتم: «اى رافضى بیا تا از امام تو، سخنى را که امروز شنیده‏ام، به تو بگویم.»

گفت: چه شنیده‏اى؟

گفتم: این آیه (65 هود، آیه مذکور) را و آن را خواندم.

معلم گفت: «من یک نصیحت به تو مى‏کنم، آن را از من بپذیر.»

گفتم: نصیحت تو چیست؟ بگو.

گفت: «اگر امام هادى علیه‏السلام آن را گفتى، فرموده است (آیه مذکور را خوانده است) تو خود را حفظ کن، همه‏ى اموال خود را ضبط نما، زیرا متوکل، تا سه روز دیگر مى‏میرد یا کشته مى‏شود.»

من از سخن معلم، خشمگین شدم، دشنامش دادم و او را از پیش روى خود راندم، او رفت و من در خانه‏ى خود، تنها در فکر فرورفتم و با خود گفتم: «زیانى ندارد که احتیاط و دوراندیشى کنم، اگر اتفاقى افتاد که دوراندیشى من به جا بوده و گرنه زیانى به من نخواهد رسید، بر مرکب سوار شدم و به خانه‏ى متوکل رفتم و همه‏ى اموال خود را از آنجا خارج کردم و همه‏ى اموالم را که در خانه‏ام بود، به خانه‏ى دوستان و خویشان مورد اطمینان، منتقل نمودم و در خانه‏ام جز حصیرى که بر رویش بنشینم، چیزى نگذاشتم، هنگامى که شب چهارم فرارسید، متوکل کشته شد، من و اموالم سالم ماندیم، در همین هنگام شیعه شدم و به محضر امام هادى علیه‏السلام رفتم و ملازم خدمتگذارى به آن حضرت شدم، از او درخواست کردم که براى من دعا کند و آنچه سزاوار ولایت و دوستى آن حضرت بود، رعایت نمودم.(2)


1) این آیه، از زبان حضرت صالح پیغمبر است که به قوم خود، پس از آنکه ناقه را پى کردند، اخطار کرد و پس از سه روز صیحه‏ى آسمانى آنها را فراگرفت و آنها در خانه‏هاى خود مردند. (سوره‏ى هود، آیه 65). مطابق پاره‏اى از روایات، امام هادى علیه‏السلام در این هنگام در زندان بود و مى‏فرمود: «من در پیشگاه خدا از ناقه‏ى صالح، گرامى‏تر هستم، سپس آیه‏ى مذکور (65 هود) را خواند، متوکل آن حضرت را در روز بعد از زندان آزاد کرد، روز سوم فرارسید، (سران نظامیان ترک به نامهاى) یاغز، یغلون و تامش، با گروهى به متوکل حمله کردند و او را کشتند و پسر او منتصر را جانشین او نمودند. (اعلام الورى، ص 349).

2) بحار، ج 50، ص 147 و 148.