جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نوشیدن آب رحیل و آخرین وضوء

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مرحوم شیخ طوسى و برخى دیگر از بزرگان، به نقل از قول اسماعیل بن على – معروف به ابوسهل نوبختى – بعد از بیان تاریخ میلاد حضرت مهدى موعود صلوات الله علیه و اشاره به نام مبارک و نیز اسم مادر آن حضرت، حکایت کنند:

در آن روزهائى که امام حسن عسکرى علیه السلام در بستر بیمارى قرار گرفته بود – که در همان مریضى هم به شهادت نائل آمد – به ملاقات و دیدار حضرت رفتم.

پس از آن که لحظه‏اى در کنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارک حضرتش مى‏نگریستم.

ناگاه دیدم حضرت، خادم خود را (که به نام عقیده معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا کرد و به او فرمود: اى عقید! مقدارى آب – به همراه داروى مصطکى – بجوشان و بگذار سرد شود.

همین که آب، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسکرى علیه السلام آورد تا بیاشامد.

موقعى که حضرت ظرف آب را با دست‏هاى مبارک خود گرفت،

لرزه و رعشه بر دست‏هاى حضرت عارض شد، به طورى که ظرف آب بر دندانهاى حضرت مى خورد و نمى‏توانست بیاشامد.

آب را روى زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: اى عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا کودکى خردسالى را مى‏بینى که در حال سجده و عبادت مى‏باشد، بگو نزد من بیاید.

خادم حضرت گفت: چون داخل اتاقى که امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم کودکى را در حال سجده مشاهده کردم که انگشت سبابه‏ى خود را به سوى آسمان بلند نموده است، بر او سلام کردم، پس نماز و سجده‏ى خود را خلاصه و کوتاه نمود.

پس به محضر ایشان عرض کردم: مولایم فرمود نزد ایشان برویم، در همین لحظه، صقیل مادر آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش برد.

ابوسهل نوبختى گوید: هنگامى که کودک – که بسیار زیبا و همچون ماه نورانى بود – نزد پدر آمد، سلام کرد و همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: اى پسرم! تو سید و بزرگ خانواده‏ى ما هستى، من به سوى پروردگار خود رحلت مى‏نمایم، مقدارى از آن آب مصطکى را با دست خود بر دهانم بگذار.

چون مقدارى از آن آب مصطکى را تناول نمود، فرمود: مرا کمک کنید تا نماز به جا آورم، پس آن کودک حوله‏اى را که در کنار پدر بود، روى دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد.

و چون حضرت ابومحمد، امام عسکرى علیه السلام نماز را با آن حال مریضى انجام داد، خطاب به فرزند خویش نمود و فرمود:

اى فرزندم! تو را بشارت باد، که تو صاحب الزمان و مهدى این امت هستى، تو حجت و خلیفه‏ى خدا بر روى زمین مى‏باشى، تو وصى من و نیز خاتم ائمه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهى بود.

و جدت، پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم تو را هم نام خود معرفى نموده است.

راوى در پایان سخن افزود: در همین لحظات حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام – به وسیله‏ى آن سم و زهرى که توسط معتصم به او خورانیده شده بود – رحلت نمود و به شهادت رسید.(1)


1) کتاب الغیبة شیخ طوسى: ص 271، ح 237، بحارالأنوار: ج 52، ص 16، ح 14.