ابوهاشم جعفرى، یکى از شاگردان و اصحاب برجسته امام رضا علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام بود، روزى امام هادى علیهالسلام او را دید و قاطعانه به او فرمود:
«چرا تو را مىبینم که در نزد عبدالرحمن بن یعقوب هستى؟»
(و با او همنشین مىباشى).
ابوهاشم: عبدالرحمان، دایى من است.
امام: «عبدالرحمن دربارهى خدا، سخن نادرست مىگوید و ذات پاک خدا را به صورت جسم و او را داراى نشانههاى جسم توصیف مىکند، یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار!».(1)
ابوهاشم: او هر چه مىخواهد بگوید، به من چه زیانى مىرساند، وقتى که من عقیده به گفتارش نداشته باشم؟
امام: آیا نمىترسى که عذابى بر او فرود آید و آن عذاب، تو را نیز فراگیرد؟ آیا داستان آن شخصى را که خود از یاران موسى علیهالسلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود نشنیدهاى، آنجا که وقتى لشگر فرعون (در تعقیب سپاه موسى) به کنار دریا آمد، آن پسر، از لشگر موسى علیهالسلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت کردن پدر، او را از فرعونیان جدا کند و به سوى موسى علیهالسلام بیاورد، هنگامى که با پدرش ستیز مىکرد و او را به راه هدایت دعوت مىنمود، با هم کنار دریا آمدند، ناگهان عذاب الهى فرارسید و لشکر فرعون غرق شدند، آن پدر و پسر نیز که در کنار لشگر فرعون بودند، غرق شدند، خبر به موسى علیهالسلام رسید (که پدر مستحق عذاب بود، پسر چرا؟)، موسى علیهالسلام فرمود:
هو فى رحمة الله، و لکن النقمة اذا نزلت لم یکن لها عمن قارب المذنب دفاع:
«آن پسر در رحمت خدا است، ولى وقتى که عذاب فرارسید، از آنکه نزدیک گنهکار است، دفاعى نشود.»(2)
1) فاما جلست معه و ترکتنا، و اما جلست معنا و ترکته؟.
2) اصول کافى، ج 2، ص 374 و 375.