«انما خاطب الله العاقل و الناس فی علی طبقات: المستبصر علی سبیل نجاة، مستمسک بالحق متعلق بفرع الاصل غیر شاک و لا مرتاب، لایجد عنی ملجأ و طبقة لم تأخذ الحق من أهله فهم کراکب البحر یموج عند موجه و یسکن عند سکونه و طبقة استحوذ علیهم الشیطان شأنهم الرد علی أهل الحق و دفع الحق بالباطل حسدا من عند أنفسهم فدع من ذهب یمینا و شمالا فان الراعی اذا أراد أن یجمع غنمه جمعها بأهون سعی و ایاک و الاذاعة و طلب الرئاسة فانهما یدعوان الی الهلکة».(1)
«به درستی که خدا، خردمند را مورد خطاب قرار داده است مردم دربارهی من سه دستهاند: 1 – شخص بابصیرت که در راه نجات است به حقیقت و واقعیت چنگ زده است، به شاخهای از اصل آویخته شک و شبههای ندارد و جز من پناهی ندارد.
2 – گروهی هستند که جویای حق و حقیقت میباشند ولی از راه تعیین شده وارد نشدهاند، حکایت آنان حکایت کسی است که در کشتی در دریا سیر مینماید، هنگام موج دریا او هم در حرکت است و هنگام آرامش آن او نیز بیحرکت است.
3 – گروهی هستند که شیطان بر آنان تسلط پیدا کرده است، کار آنها برگرداندن مردم از حقیقت است و از روی حسدی که درون خود دارند با سخنان باطل حق را پنهان مینمایند، کاری به کار کسانی که زیربار حقیقت نمیروند نداشته باش، اگر خدا میخواست با زور مردم را به راه راست بیاورد آسان بود. از فاش نمودن اسرار ما و طلب ریاست بپرهیز که این دو انسان را به هلاکت میرسانند.
نامههایی دیگر از حضرت نقل شده که از ذکر آنها خودداری مینمایم.
1) همان، ح 4.