محمد بن ربیع مىگوید: در اهواز با مردى دوگانه پرست مناظره و گفتوگو کرده بودم، سپس به شهر سامرا رفتم، بعضى از سخنان آن دوگانه پرست به دلم چسبیده بود (و دلم آن را پذیرفته بود).
روزى که ملاقات عمومى مردم با خلیفهى وقت بود، من در خانهى «احمد بن خضیب» نشسته بودم، امام حسن عسکرى علیهالسلام از دارالخلافه وارد گردید و به من نگاه کرد و با انگشت سبابهاش به من اشاره کرد و فرمود: «خدا یکتا است، یکتا و فرد است».
(من آن چنان در برابر قاطعیت و صلابت و گفتار از دل برخاستهى او تحت تأثیر قرار گرفتم که بىهوش شده و بر زمین افتادم.(1)
پریشان و نگران بود، دو نفر از شیعیان به عیادتش رفتند، بیمار در حالى که ناله مىکرد به آنها گفت: از خدا بخواهید بیمارى مرا (که در برابر گناه به من داده) پس بگیرد (و من نیز گناه نمىکنم) ، نامهاى براى امام حسن علیهالسلام نوشتهام، لطفا آن را به آن حضرت برسانید.
عیادتکنندگان گفتند: آن نامه کجاست؟
بیمار جواب داد: زیر فرشى است که نماز روى آن مىخوانم.
عیادتکنندگان آن نامه را برداشتند و آن را گشودند تا بخوانند، ناگاه دیدند پاسخ آن نامه از جانب امام حسن عسکرى علیهالسلام چنین داده شده است:
«نامهى تو را خواندیم و از درگاه خدا سلامتى و پس گرفتن لغزش تو را خواستیم، خداوند چهل و نه سال دیگر به تو عمر خواهد داد، خدا
را حمد و شکر کن…
و لا تأمن ان أسأت أن یبتر عمرک، فان الله یفعل ما یرید ؛
اگر گناه کردى، ایمن از آن نباش که عمرت کوتاه گردد، زیرا خداوند آنچه را بخواهد انجام مىدهد.
عیادتکنندگان به بیمار بشارت دادند که امام حسن عسکرى علیهالسلام پاسخ تو را با خط خود داده است.
بیمار خوشحال شد و همان دم برخاست و اموالش را صدقه داد و پس از سه روز از اطراف عثمان بن سعید عمرى، نمایندهى امام حسن عسکرى علیهالسلام حوالهاى از بازرگانانى به دستش رسید و مطابق آن حواله، اموالى سه برابر آنچه را صدقه داده بود، نصیبش گردید و به زندگى خود با کمال سلامتى و شادى ادامه داد.(2)
نکتهى مورد توجهى که در جواب نامهى امام حسن علیهالسلام ذکر شده این است که گناه موجب کوتاهى عمر مىگردد، نباید حتى به عمرى که انسان از راه غیب به آن اطمینان یافته، مغرور گردد، زیرا غرور و گناه موجب خشم خدا شده و ارادهى خدا را عوض مىکند.
1) اصول کافى: ج 1، ص 511.
2) الهدایة الکبرى: ص 341 ؛ به نقل از حیاة الامام العسکرى علیهالسلام: ص 258.