جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسافرت‏هاى امام حسن عسکرى و اجمالى دیگر از ویژگى‏هاى والایش‏ (2)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

امام عسکرى علیه‏السلام سفرى از مدینه به شام، رى و قم کرده و قرآنى به دست خط حضرت على بن ابى‏طالب علیهماالسلام در این سفر حمایل کرده بود. وقتى حضرتش به لواسان نزول اجلال فرمود، در آنجا اعلامیه‏اى صادر کرد که باید تمام مسلمانان جهان مساجد بسیارى بسازند.

به قدرى این فرمان اثر بخشید که در یک روز 70 مسجد بنا کردند، از آنجا به بغداد تشریف برد و چون به شهر سامرا رسید، معتصم عباسى از نیروى ارتش نیرومند آن حضرت بیمناک شد و قرار شد سان قشون بدهند و ارتش را رژه ببیند

– معتصم فرمان داد هر یک از سربازانش از محل حرکت خود کیسه خاکى بردارند و در ایستگاه و محل توقف روى هم بریزند این خاک تپه عظیم شد -.

حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام هم فرمود: تو هم از قشون ما سانى ببین و نیروى آسمانى خود را بین آسمان و زمین نشان او داد.

بسیارى با خلیفه این دو عسکر را دیدند و وجه تسمیه عسکریین از او بود.

حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام در نظر درباریان و رجال دولت خلفاى عباسى، اشراف و اعیان حجاز و عراق و ایران و ذرارى و فرماندهان بنى‏عباس همه جا محترم و گرامى بود. او داراى علم و زهد، پارسایى و بزرگ‏منشى، سخاوت و سطوت، سیادت و هیبت و عظمت خاصى بوده است.

مسافرت حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام به ایران و عراق مردم را متوجه خاندان آل على و سیادت بنى‏فاطمى کرد.

عبیدالله بن خاقان مکارم اخلاقى او را مى‏ستاید و مى‏گوید:

اگر خلافت از خاندان عباسى خارج مى‏شد، هیچ کس جز امام حسن عسکرى علیه‏السلام لایق و سزاوار آن مقام و منصب نبوده، او برازنده زعامت و امامت بوده، او در علم متفرد و در تفسیر قرآن متخصص و اهمیتى به سزا در این فن داشت.

تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه‏السلام اگر چه ناقص مانده، ولى از مهمترین تفاسیر قرآن است. او ملجاء و پناه شیعیان و فرقه امامیه، سازمانى در عراق، ایران، حجاز، مصر و اسپانیا داشته که هسته مرکزى آنها در سامرا و چرخ آن بر محور وجود امام یازدهم مى‏چرخد.

مردم مسلمان که از هشتصد میلیون مى‏گذشت از اطراف عالم براى اخذ مسائل دینى خود کتبا و شفاها یا به وسیله‏ى نمایندگان به حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام مراجعه مى‏کردند، در حلم و بردبارى، گذشت بى‏مانندى داشت.

با آن همه اذیت و آزار که معتمد خلیفه عباسى به آن حضرت کرد، وقتى خواست که دعایى در حق او بفرماید، امام حسن عسکرى علیه‏السلام مضایقه از این درخواست نکرد.

امام یازدهم از گناه غلامان – که لغزش مى‏کردند و مرتکب خلافى مى‏شدند – به‏

زودى مى‏گذشت و به آنها احسان فراوان مى‏کرد، همیشه سعى داشت از آلام و اسقام آنها بکاهد.

آن گونه که پیش‏تر بیان شد، آن حضرت زاهدترین و عابدترین مردم عصر بود، مانند اجداد کبارش به عبادت و بندگى مى‏پرداخت، روزها در حال روزه و شب‏ها در حال نماز مى‏گذرانید.

آن حضرت کم مى‏گفت و بسیار مى‏شنید. گوش به حوائج مردم مى‏داد و بسیار به آنها مى‏بخشید که در رحلتش شهر سامرا یکپارچه گریه و ضجه گردید. تمام مردم از خوان نعمتش برخوردار شده بودند، هر کسى شرفیاب مى‏شد و حیا مى‏کرد عرض حاجت کند، قبل از عرض تقاضا مى‏فرمود: او را اکرام و انعام نمایند.

تقاضاى ارباب حوائج را قبل از اظهار بر مى‏آورد و این کار عادى روزانه او بود.

محمد بن على عباسى سر راه به او برخورد، اظهار تنگدستى کرد.

امام حسن عسکرى علیه‏السلام به غلام خود فرمود: هر چه دارى به او بده، صد دینار طلا به همراه داشت به او بخشید.

ابویوسف قصیر عباسى گفت: خداوند به من اولادى داده که براى مخارج او در عسرت بودم و آنچه به دربار خلفاى عباسى مى‏رفتم و به رجال و اشراف آن نامه مى‏نوشتم، همه مرا فراموش مى‏کردند، حق داشتند زیرا همه مست شهوات بودند و اگر منطق شهوتى پیش مى‏آمد، توجه به خصوصى مى‏کردند، چون به طرف خانه‏ى امام حسن عسکرى علیه‏السلام رفتم بدون تعلل بسته‏اى به من داد که چهارصد دینار داشت و کلیه حوائج من برآورده شد.

امام حسن عسکرى علیه‏السلام براى على بن جعفر همیانى دویست هزار دینار در دو دفعه فرستاد تا به اصحاب و یارانش تقسیم کند.

امام حسن عسکرى علیه‏السلام به زبان‏هاى زنده ملل اسلامى آن روز سخن مى‏گفت و همه تعجب مى‏کردند، حضرتش در حل مشکلات مسائل با چینى، ژاپنى، افغانى، ترک و هندى به زبان خودشان سخن مى‏گفت.

حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام از شش سال امامتش سه سال در زندان بود و

در تمام این مدت با خوش صورتى و حسن اخلاق و دانش و زهد با مردم ملاقات مى‏کرد و از این جهت که همیشه به عبادت و حسن معاشرت مى‏پرداخت، مورد احترام وزراى عباسى – که اکثر ایرانى بودند – قرار گرفت، چنان که هنگامى که پس از شهادت پدر از خانه بیرون آمد، الموفق ولیعهد عباسى حضرتش را در آغوش گرفت و او را بوسید.

هنگامى که زندانى بود، زندانبان او صالح بن وصیف دو غلام شریر بر او موکل ساخت تا شاید زجرش دهند و بکشند.

ولى آن دو غلام در نتیجه معاشرت با آن حضرت مؤمن و روزه‏دار شده بودند و ترس عجیبى از وى در دلشان راه یافته بود و مى‏گفتند: این زندانى روزها روزه مى‏گیرد و شب‏ها تا بامداد عبادت خدا مى‏کند و با کسى سخن نمى‏گوید.

مى‏نویسند علم آن حضرت به اندازه‏اى بود که یعقوب اسحاق کندى عالم شهیر و فیلسوف کبیر عرب – که حکیم ابونصر فارابى شاگرد مکتب وى بوده است – در مباحثه با آن حضرت درمانده گشت و کتابى را که در تناقض قرآن نوشته بود سوزانید.

متوکل عباسى به مردى طبیعى مسلک گفت: برو به نزد امام حسن عسکرى علیه‏السلام و بدان که وى داناترین افراد جهان است و در زیر آسمان یگانه است.

علماى بزرگ مسیحى که معاصرش بودند چنان متوجه دانش و کرامات او شده بودند که او را مسیح مى‏پنداشتند.

آن حضرت گندم‏گون، گشاده چشم، خوش صورت، بلند قامت و نیکو اندام بود. عبدالله خاقان وزیر متوکل عباسى با تکبر بسیارى که داشت هر وقت امام را مى‏دید برمى‏خاست و بر مسند وزارت خو مى‏نشانید و همواره در موقع گفت و گوى با آن حضرت تیکه کلامش جمله (پدر و مادرم فداى تو باد) بود و مى‏گفت: در سامرا کسى را چون آن حضرت ندیده‏ام.

آن حضرت عابدترین و داناترین مردم روزگار خود و پیوسته عابد و روزه‏دار بود. به پدرش شباهت تامى داشت و همه کس براى احترامش بر پا مى‏خواست، یا اگر سوار بود فرود مى‏آمد. آن حضرت حتى دشمنان خود را دعا مى‏کرد و شب‏ها را به‏

دعا و مناجات سپرى مى‏ساخت. بسیار بخشنده بود و هرگاه سائلى بر او سر راه مى‏گرفت، هر چه داشت به او مى‏داد. دو مرتبه براى مردى نیازمند به نام على بن جعفر دویست هزار دینار فرستاد، ولى او براى آن که امام را دشمنانش ضرر نرسانند، آن وجه را پس فرستاد.

پسر عبدالله خاقان مى‏گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم مى‏پرسیدم و پیوسته همه مردم را نسبت به او فروتن و معترف به بزرگواریش مى‏یافتم.

آن حضرت علاوه بر آن که با مردم کمتر معاشرت مى‏کرد. اغلب اوقات نیز از معاشرت با شیعیان خود ممنوع و زندانى بود.

خلیفه او را به مردى به نام نحریر سپرد تا بر او سخت گیرد و سرانجام با صواب دید خلیفه آن را در مکانى به نام «برکة السباع» نزد شیران و ددان، انداخت ولى شیران به دور آن حضرت گرد آمدند و حضرت را ضررى نرساندند.

خلیفه چون این بدید بترسید و آن حضرت را آزاد کرد.

در نزدیک سامرا صومعه‏اى بود به نام «دیر العاقول» بود که رئیس آن، عاقول نام داشت و بزرگ مسیحیان بود. روزى عاقول به نزد امام حسن عسکرى علیه‏السلام آمد و اسلام آورد و جامه سفید پوشید.

چون علت مسلمان شدن را از او پرسیدند، پاسخ داد: از امام حسن عسکرى علیه‏السلام کراماتى دیدم و علاماتى مشاهده کردم که در مسیح دیده شده بود. از این رو بدو ایمان آوردم.

آن حضرت بسیار بخشنده بود و نیازمندان را پیش از آن که سؤال کنند به قدرى که دلخواهشان بود، مى‏بخشید و بى‏نیازشان مى‏نمود.

از آن حضرت تفسیر قرآن هم باقى است، نکته قابل توجه این است که آن حضرت و پدرش امام هادى علیه‏السلام کمتر خود را آشکار مى‏کردند و این امر را مقدمه‏اى براى امام دوازدهم قرار داده بودند تا امر غیبت بعدا در نزد شیعیان امرى عجیب به نظر نرسد.

همان گونه که پیشتر اشاره شد از جمله سفرهاى امام حسن عسکرى علیه‏السلام در عصر روز جمعه بود که به طى الارض خود را از سامرا به گرگان نزد شیعیانش رسانید و به آنان محبت کرد و سؤالات ایشان را پاسخ گفت و چشم کور پسر نصر بن جابر را که یکى از بزرگان گرگان بود، بینا ساخت و غروب همان روز نیز به سامرا برگشت، ولى باید دانست که حضرت قبلا این طى الأرض را با تعیین زمان به شیعیان گرگان خود خبر داده بود.

حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام در عمر کوتاه خود خدمت بسیارى به عالم اسلام و مسلمین فرمود و در یک مسافرت طولانى خود جنبشى از علم و دین در مردم به وجود آورد که کمتر نظیر داشت، هنور در قم، ساوه، شام و رى صحبت از مآثر حضرت عسکرى علیه‏السلام است.