مرحوم قزوینی وی را از اصحاب امام حسن عسکری علیهالسلام به شمار آورده و از کتاب اکمالالدین نقل نموده که محمد بن عیسی گفته: در مسجد معروف به مسجد زبید در سامرا جوانی را دیدم که گفت: من هاشمی میباشم از فرزندان موسی بن عیسی، من نماز میخواندم وقتی از نماز فراغت یافتم به من گفت: تو قمی هستی یا رازی؟ گفتم: قمی هستم ساکن کوفه. گفت: خانهی موسی بن عیسی که در کوفه است میدانی کجاست؟ گفتم: آری. گفت: من از فرزندان او هستم.
گفت: من پدری داشتم که دو برادر داشت، برادر بزرگتر دارای اموالی بود ولی برادر کوچک مالی نداشت وارد بر برادر بزرگ گردید و از اموال او شش دینار دزدید، برادر بزرگ گفت: خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام مشرف میشوم و از او تقاضا مینمایم تا با برادرم ملاطفت نماید که او شیرین کلام است شاید مالم را به من برگرداند.
وقت سحر پشیمان شدم که خدمت حضرت شرفیاب شوم و گفتم: نزد اشناس ترک (یکی از سرداران بنیعباس) میروم و به او شکایت مینمایم، به منزل اشناس رفتم سرگرم قمار بازی بود به انتظار نشستم که فارغ گردد در این اثنا قاصدی از جانب امام عسکری علیهالسلام آمد و گفت: امام را اجابت کن. برخاستم با او رفتم وقتی خدمت حضرت رسیدم فرمود: اول شب به ما نیازی داشتی ولی وقت سحر پشیمان شدی! برو کیسهای که از مالت برداشته شده برگردانده شده از برادرت شکایت ننما به او نیکی کن و به او مال بده و اگر مالی به او نمیدهی او را نزد ما بفرست تا به او مال عطا نماییم.
محمد بن عیسی گوید: وقتی از نزد حضرت بیرون آمدم غلامم با من روبرو شد و
به من خبر داد که کیسهی پول را برگردانده است.(1)
1) همان، ص 251 و 252.