جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سر به نیست شدن، شعبده‏باز گستاخ‏ (2)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

از زرافه – یا زراره – دربان متوکل نقل شده است:

شعبده‏بازى از هند نزد متوکل دهمین خلیفه‏ى عباسى آمد، و تردستى‏هاى بى‏نظیر و عجیبى از خود نشان مى‏داد. متوکل بازى کردن را بسیار دوست داشت و خواست از وجود شعبده‏باز بر ضد امام هادى علیه‏السلام، سوء استفاده کند.

به شعبده‏باز گفت: اگر طورى کنى که در یک مجلس عمومى، على بن محمد را شرمنده کنى، هزار اشرفى ناب به تو جایزه مى‏دهم.

شعبده‏باز گفت: سفره‏ى غذا را پهن کن، و قدرى نان تازه نازک در سفره بگذار و مرا کنار آن حضرت جاى بده، به تو قول مى‏دهم که او را نزد حاضران سرافکنده و شرمنده سازم.

متوکل، دستور او را اجرا کرد، جمعى در کنار سفره نشستند، امام هادى علیه‏السلام را نیز احضار نمود، مقدارى نان در نزدیک امام هادى علیه‏السلام گذاشتند، امام علیه‏السلام دست به طرف نان دراز کرد تا بردارد، هماندم شعبده‏باز کارى کرد که نان به جانب دیگر پرید، امام هادى علیه‏السلام دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوى دیگر پرید، و حاضران خندیدند، این حادثه چند بار تکرار شد.

امام هادى علیه‏السلام که خشمگین شده بود، دستش را بر صورت شکل شیرى که در روى پارچه‏ى متکایى نقش بسته بود و در آنجا بود، زد و فرمود:

خذ عدو الله!

دشمن خدا را بگیر!

همان دم آن صورت، به شکل شیرى زنده درآمد، و به شعبده‏باز حمله کرد و او را درید و خورد، سپس به جاى اولش به همان صورت و نقش شیر، در پارچه‏ى متکا بازگشت.

همه‏ى حاضران، حیرت‏زده شدند، امام هادى علیه‏السلام برخاست که برود، متوکل از آن‏

حضرت التماس کرد که بنشیند، و آن شعبده‏باز را بازگرداند، آن حضرت فرمود:و الله! لا یرى بعدها ؛

سوگند به خدا! او پس از این، دیده نخواهد شد، آیا تو دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط مى‏کنى؟

حاضران نیز از آنجا رفتند، و دیگر آن شعبده‏باز دیده نشد.