فتح بن یزید جرجانى گوید: در آن مسافرتى که امام هادى علیهالسلام از مدینه آمد، من هم از پشت سر آن حضرت مىآمدم. در بین راه مىشنیدم که آن بزرگوار مىفرمود: کسى که از خدا بترسد مردم از او مىترسند و کسى که از خدا اطاعت کند مردم از او اطاعت مىکنند.
من آهسته آهسته رفتم تا به امام رسیدم، سلام کردم، جواب سلام مرا رد کرد. اول سخنى که به من فرمود این بود:اى فتح! کسى که خدا را اطاعت کند باکى از
غضب مخلوقین نخواهد داشت، کسى که خدا را به غضب آورد باید یقین کند که غضب مخلوقین نصیب او خواهد شد.
اى فتح! خدا را نمىتوان وصف کرد مگر آن طور که خودش نفس خود را وصف کرده، کجا وصف کرده مىشود آن کسى که حواس انسان از درک او عاجزند، قوهى واهمهها عاجزند که به او برسند، قوهى چشمها از احاطه به او عاجزند، خدا از آن بزرگتر است که وصفکنندگان او را وصف مىکنند، مقام او عالىتر از آن است که صفت او را شرح بدهند، در عین حال نزدیکى دور و در عین حال دورى نزدیک است، خدا چگونگى را خلق و معلوم کرده پس نمىشود گفت: خدا چگونه است؟ خدا مکان را خلق کرده، پس نمىتوان گفت: خدا در چه مکانى است؟ زیرا خدا پاک و منزه است از این که داراى چگونگى بودن و در مکان معلومى باشد.
خدا را که نمىتوان وصف کرد به جاى خود، بلکه کنه و حقیقت رسول خدا صلى الله علیه و اله را هم نمىتوان وصف کرد، زیرا که خداى جلیل نام آن حضرت را با نام مبارک خود قرین کرده است. پیامبر خود را در وجوب فرمانبردارى شریک خود نموده است. جزاى آن کسى را که از پیامبر اطاعت کند، نظیر جزاى کسى قرار داده است که از خدا اطاعت کرده باشد، چنان که در قرآن فرموده:
(و ما نقموا منه الا أن أغناهم الله و رسوله من فضله).(1)
«از او کینهورزى نکردند مگر این که خدا و رسول آنان را از فضل خود بىنیاز کردند».
همچنین از قول آن اشخاصى که از پیامبر اطاعت نکردند مىفرماید:
(یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا).(2)
«اى کاش ما خدا و رسول را اطاعت مىکردیم».
یا این که چگونه مىتوان آن کسى را وصف کرد که خداى حکیم اطاعت از او را – یعنى امام – با اطاعت پیامبر خود قرین کرده است؟ چنان که مىفرماید:
(أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولى الأمر منکم).(3)
«خدا و رسول و صاحبان امر (یعنى دوازده امام) خود را اطاعت نمایید».
اى فتح! همان طور که خدا و حجت خدا را نمىتوان وصف کرد، همان طور هم آن مؤمنى را که تسلیم امر ما باشد نمىتوان وصف نمود.
پیامبر ما صلى الله علیه و اله افضل پیامبران است. وصى آن حضرت (یعنى على بن ابىطالب علیهماالسلام) افضل اوصیا است.
حضرتش بعد از سخن طولانى به من فرمود: امر خود را بر اوصیا واگذار کن و تسلیم آنان باش.
آن گاه فرمود: اگر هم مىخواهى منصرف شو.
من فرداى آن روز خدمت حضرتش رفتم، سلام کردم، جواب فرمود، گفتم: یابن رسول الله! اجازه مىدهى دربارهى یک موضوعى که شب گذشته به فکر من رسیده، صحبت کنم؟
فرمود: بپرس و به جواب آن گوش بده! زیرا کسى که یاد مىدهد با کسى که یاد مىگیرد در ثواب هدایت شدن شریکند. در نصیحت کردن مأمورند. اما آن موضوعى که به فکر تو رسیده، اگر امام بخواهد تو را از آن خبر مىدهد، زیرا خدا کسى را غیر از پیامبرى که پسندیده باشد از علم غیب آگاه نمىکند و آنچه که نزد پیامبر باشد نزد امام هم خواهد بود. آنچه را که پیامبر صلى الله علیه و اله بداند جانشینان او نیز مىدانند.
اى فتح! شاید شیطان بخواهد تو را دچار اشتباه کند، راجع به آنچه که من براى تو گفتم وسوسه نماید، تو را نسبت به آن موضوعاتى که من براى تو شرح دادم دچار شک کند تا تو را از راه راست خدا منحرف نماید.
گفتم: من از کجا بدانم که امام و پیامبر این طورند؟ یعنى علم غیب داشته باشند و اطاعت آنان هم نظیر اطاعت خدا واجب باشد اگر این طور باشد پس آنان هم – نعوذا بالله – خدایانى خواهند بود. در صورتى که آنان مخلوقند، پرورش یافتهاند، فرمان بردارند، در مقابل خدا ناچیزند، در برابر خدا به خاک مىافتند.
امام هادى علیهالسلام فرمود: وقتى شیطان تو را دچار این گونه وسوسهها مىکند، وسوسههاى او را به وسیلهى آنچه که من به تو یاد دادم، ریشه کن.
فتح مىگوید: به امام علیهالسلام عرض کردم: فدایت شوم! گره از کار من گشودى و وسوسهى شیطان لعین را براى من کشف کردى، زیرا شیطان این گونه وسوسهها را در دل من جاى داد که شما خدا خواهید بود.
فتح گوید: امام هادى علیهالسلام سجدهى شکر به جاى آورد. شنیدم که در سجده مىگفت: پروردگارا! من ناچیز براى تو به خاک افتادهام و فروتنى کردهام.
بعد از آن به من فرمود: اى فتح! نزدیک بود که گمراه شوى، عیبى ندارد، چه بسا هلاک شد آن که باید هلاک شود، اگر تو بخواهى خدا تو را مىآمرزد.
فتح گوید: من به جهت این که خدا وسوسههاى شیطان را برایم کشف کرد با خوشحالى خارج شدم.
فتح گوید: من در منزل بعدى خدمت امام هادى علیهالسلام رفتم، دیدم آن حضرت به پشتى تکیه کرده و در مقابلش مقدارى گندم برشته بود که آن بزرگوار آنها را مخلوط مىکرد. شیطان مرا وسوسه کرد که امام نباید چیزى بخورد و بیاشامد.
امام به من فرمود: بنشین، ما هم نظیر پیامبرانیم، پیامبران هم مىخوردند و هم مىآشامیدند و در بازار راه مىرفتند، هر جسمى احتیاج به غذا دارد مگر خالق اجسام که واحد و ایجادکنندهى اشیاء است و جسم را به وجود مىآورد، شنوا و دانا است پاک و منزه است از آنچه که ستمکیشان مىگویند مقام خدا بسیار عالى و بزرگ است.
بعد از آن به من فرمود: اگر بخواهى خدا تو را مىآمرزد.
وقتى که آن حضرت وارد بغداد شد، اسحاق بن ابراهیم با عدهاى از سرلشکران از حضرتش استقبال کرده آن حضرت را ملاقات نمودند.
1) سورهى توبه، آیهى 75.
2) سورهى احزاب، آیهى 66.
3) سورهى نساء، آیهى 62.