جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سحر ساحر باطل شد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شعبده بازى از هند در نزد متوکل از خود تردستیهای بى‏نظیر و عجیبى نشان داد. متوکل به او که از دشمنان اهلبیت بود، گفت: «اگر در یک مجلس عمومى، ابن الرضا را شرمنده کنى هزار سکه‏ى طلا به تو جایزه خواهم داد.»

شعبده‏باز قبلاً سحرى را در نانى به عمل آورده و در مجلس عمومى کنار حضرت نشست. چون سفره غذا پهن شد و آن حضرت دست به طرف آن نان دراز کرد، نان به هوا پرید و حاضرین خندیدند.

امام (علیه‏السلام) دست به طرف نان دیگرى دراز کرد، باز آن نان به سوى دیگرى پرید و حاضران را به خنده انداخت.

امام (علیه‏السلام) که ناراحت شده بود دست بر بالشى که عکس شیر داشت زد و فرمود:

«خذ عدو الله.»

«بگیر این دشمن خدا را.»

هماندم آن نقش بصورت شیرى زنده درآمد و به شعبده باز

حمله کرد و او را در دم پاره‏پاره کرد و بار دیگر به جاى اول خود به همان صورت بازگشت. همه‏ى حاضران از شدت تعجب و ترس بهت زده شده بودند. امام هادى (علیه‏السلام) برخاست که برود، متوکل به آن حضرت التماس کرد که آن شعبده‏باز را دوباره بر گرداند.

امام (علیه‏السلام) فرمود:

«والله لاترى بعدها، اتسلط اعداء الله على اولیاء الله.»

«او را دیگر نخواهى دید! آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط مى‏کنى؟»

این بگفت و مجلس متوکل را ترک کرد.(1)


1) الخرائج و الجرائح، راوندى، ص 400، ش 6 – بحارالانوار، ج 50، ص 136، ح 300، نظیر این داستان در مورد حضرت موسى بن جعفر و امام رضا (علیهم‏السلام) نیز آمده است.