جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داود بن اسود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مرحوم قزوینی او را از اصحاب امام عسکری علیه‏السلام ذکر نموده و از کتاب مناقب ابن‏شهرآشوب از ابوهاشم جعفری از او روایت کرده است که سیدم امام حسن عسکری علیه‏السلام مرا طلبید و تخته‏ای گرد به اندازه‏ی کف دستی به من داد و فرمود: این را به نزد عمروی (عثمان بن سعید وکیل آن حضرت و نائب اول امام زمان علیهماالسلام) می‏بری، راه افتادم در بین راه به سقایی برخورد کردم که استری داشت، استرش برایم ایجاد مزاحمت کرد آن مرد سقا به من گفت: از استر کنار برو، من آن تخته را بلند کردم و به استر کوبیدم آن تخته دو تکه شد نگاه کردم نامه‏هایی در آن بود با شتاب آن تخته را در آستینم جا دادم سقا به من و صاحبم ناسزا گفت.

در برگشتن وقتی که نزدیک خانه رسیدم عیسی خادم حضرت کنار درب با من روبرو شد، گفت: مولایم می‏گوید: چرا استر را زدی و آن تخته را شکستی؟ به حضرت عرض کردم: ای سیدم! من نمی‏دانستم در آن تخته چیست؟ فرمود: چرا کاری انجام دادی که به عذرخواهی احتیاج پیدا کنی، مرتبه‏ی دیگر چنین کارهایی را مرتکب نشو، و هنگامی که شنیدی کسی به ما ناسزا می‏گوید پی کاری برو که به آن مأموری با او یک و دو مکن راهت را بگیر و برو که اخبار کارهایت به ما می‏رسد و از آن آگاهی دارم.(1)

توضیح: حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام سخت در تقیه و زیر نظر بود، هر گاه می‏خواست نامه یا جواب نامه‏ای را به نماینده‏هایش برساند از این گونه راه‏ها و وسیله‏ها استفاده می‏نمود تا دستگاه سلطنت از آن آگاه نشوند.


1) الامام الحسن العسکری من المهد الی اللحد، ص 121.