گروهى از بدخواهان به متوکل گفتند: امام هادى علیهالسلام این دو آیه (27 و 28 فرقان) را مىخواند:
و یوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا – یا ویلتا لم اتخذ فلاناً خلیلاً:
«به خاطر بیاور روزى را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگوید اى کاش با رسول (خدا) راهى
برگزیده بودم – اى واى بر من! اى کاش فلان شخص (گمراه) را دوست خود برنمىگزیدم.» سپس آن را در مورد اولى و دومى (عمر و ابوبکر) تفسیر مىکند.
متوکل گفت: چگونه باید در این مورد با او برخورد کرد؟
گروه گفتند: «مجلسى تشکیل بده و مردم (از شیعه و سنى) را در آن مجلس فراخوان، او (امام هادى) را نیز در آن مجلس حاضر کن، آنگاه از او بخواه که در حضور مردم، دو آیه مذکور را تفسیر کند، اگر همانگونه که گفتیم تفسیر کرد، مردم (اهل تسنن) تو را از (گزند) او کفایت مىکنند و اگر تفسیر دیگرى نمود، نزد اصحابش (شیعیان) رسوا مىشود.»
متوکل که همواره براى رنج دادن امام هادى علیهالسلام به دنبال توطئه و بهانه بود، مجلسى تشکیل داد و همه را در آن مجلس فراخواند و در حضور مردم و علما و قضات، از امام هادى علیهالسلام پرسید:
«منظور از این دو مرد در این دو آیه (مذکور) کیستند؟»
امام هادى علیهالسلام بىدرنگ در پاسخ فرمود:
«اینها دو مرد هستند، که خداوند در این دو آیه نام آنها را با کنایه ذکر کرده نه با صراحت و خداوند با پوشیدن نام آنها، بر آنها منت نهاده است، آیا رئیس مؤمنان دوست دارد که چیزى را که خداوند پوشانده، آشکار کند؟!»
متوکل گفت: نه دوست ندارم.(1)
به این ترتیب، توطئه بدخواهان و متوکل خنثى شد و امام با کمال سرافرازى از مجلس خارج گردید.
ماجراهاى تکاندهنده بین متوکل و امام هادى علیهالسلام بسیار است، ما در اینجا به همین ده مورد فوق اکتفا کردیم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، چه بهتر که این قسمت را با ذکر یکى از فرازهاى تکاندهنده، که از یک سو بیانگر اوج قلدرى و گستاخى متوکل است و از سوى دیگر شکوه ملکوتى امام را براى براندازى متوکل و سپس مرگ ذلتبار او نشان مىدهد، به پایان ببریم:
1) بحار، ج 50، ص 214.