حضرت عبدالعظیم علیهالسلام از نوادههاى امام حسن مجتبى علیهالسلام است که با چهار واسطه به امام حسن علیهالسلام مىرسد، به این ترتیب:
عبدالعظیم، فرزند عبدالله بن على بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبى علیهالسلام.(1)
این مرد بزرگ از فقها و علماى با همت و برجستهاى بود که خود داراى حوزهى درس بود و مؤسس حوزهى علمیه در شهر رى و اطراف آن گردید.
او در محضر امام هادى علیهالسلام به مرتبهاى از علم و اجتهاد و وثوق رسید که آن حضرت به ابوحماد رازى فرمود:اى حماد! اگر در شهر و محل سکونت خود شهر رى در مسائل دینى به مشکلى برخوردى، از حضرت عبدالعظیم علیهالسلام بپرس و سلام مرا به او برسان.
حضرت عبدالعظیم از شاگردان و اصحاب امام رضا علیهالسلام و امام جواد علیهالسلام و سپس امام هادى علیهالسلام بود، نامههاى بسیارى را بین امام جواد علیهالسلام و پسرش امام هادى علیهالسلام، رد و بدل کرد(2)
حضرت عبدالعظیم علیهالسلام کتابهایى تألیف کرد ؛ مانند: کتاب «یوم و لیلة» و کتاب «خطب امیرالمؤمنین علیهالسلام» و کتاب «روایات عبدالعظیم بن عبدالله الحسنى» و…
حضرت عبدالعظیم علیهالسلام در شهر سامرا، به محضر امام هادى علیهالسلام مىرسید، متوکل عباسى نسبت به او ظنین شد، او به دستور امام هادى علیهالسلام، براى حفظ جان خود از گزند متوکل، مخفیانه از شهر سامرا بیرون رفت و به صورت پیک پستچى از راه طبرستان مازندران به شهر رى آمد و در آنجا در سرداب خانهى یکى از شیعیان مخفى گردید و کمکم شیعیان از ورود او آگاه شدند و به محضرش مىرفتند.
همین ملاقاتها موجب تحکیم و گسترش تشیع در شهر رى آن روز گردید.
مردم شهر رى، در آن عصر، از اهل تسنن بودند و سنىهاى ناصبى نیز در میان آنها نفوذ داشتند، چرا که شهر رى در سال 22 عصر خلافت عمر به دست مسلمین فتح شد و حاکمان آنجا همه از اهل تسنن بودند که از طرف خلیفه، نصب شده بودند.(3)
مهاجرت حضرت حمزة بن امام کاظم علیهالسلام به این شهر، سپس ورود حضرت
عبدالعظیم علیهالسلام به آنجا، نقش بسیار در گرایش مردم آنجا به تشیع داشت.
علامه نجاشى رحمه الله روایت کرده است: حضرت عبدالعظیم علیهالسلام در شهر رى مخفى بود، روزها روزه مىگرفت و شبها را به عبادت به سر مىآورد و مخفیانه بیرون مىآمد و کنار قبر حضرت حمزه علیهالسلام مىرفت و آن را زیارت مىکرد.(4)
1) رجال شیخ طوسى.
2) مناقب آل ابىطالب: ج 4، ص 389، سفینة البحار: ج 2، ص 121.
3) کامل بن اثیر: ج 3، ص 24.
4) منتهى الآمال: ج 2، ص 157.