بشر، فرستادهى امام هادى علیهالسلام مىگوید: من که از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: با این شرایط، شما چگونه به اسارت رفتى و در صف اسیران قرار گرفتى؟
گفت: حضرت عسکرى علیهالسلام، شبى در عالم رؤیا به من خبر داد که به زودى جدت، سپاهى گران براى نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهى از دوشیزگان در لباس خدمتگزار و به طور ناشناس همراه آنان بیا…
من طبق رهنمود «ابومحمد علیهالسلام» چنین کردم و طلایهداران سپاه مسلمین، ما را به اسارت گرفتند و تا الان که خود سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ کس نمىداند که من دختر پادشاه روم هستم.
پرسیدم: شگفتا! شما که دختر پادشاه روم هستى، چگونه به زبان عربى سخن مىگویى؟
پاسخ داد: این به خاطر شدت محبت جدم نسبت به من بود که مرا با همهى وجود و امکانات به آموزش، دانش و بینش تشویق کرد و بانوى مترجم و زبانشناسى را همواره در خدمت من قرار داد تا با کوشش و تلاش بسیار، زبان عربى را به طور شایسته و بایسته به من آموخت.
بشر فرستاده امام هادى علیهالسلام مىافزاید: هنگامى که او را به سامرا و به محضر امام هادى علیهالسلام آوردم امام علیهالسلام ضمن خوش آمد و احترام به او پرسید:
پیروزى اسلام و مسلمانان و شکست رومیان را چگونه دیده است؟ و در مورد شکوه و عظمت خاندان وحى و رسالت چه فکر مىکند؟
نرجس گفت: شما که از من، بر این واقعیت داناترید، من چه گویم؟
حضرت به او فرمود: من در اندیشهام که مقدم شما را گرامى دارم. اینک، کدامین یک از این دو راه را براى گرامى داشت خود مىپسندى: دریافت سرمایهى کلانى از طلا و نقره و همچون ده هزار درهم، یا بشارت و نوید به افتخار ابدى و همیشگى، کدامیک؟
پاسخ داد: سرورم! دومى را، مژده به شرافت و نیکبختى جاودانه را.
امام هادى علیهالسلام فرمود: پس تو را نوید باد به فرزند گرانمایهاى که حکومت عدل و داد را در جهان، پى خواهد افکند و بر شرق و غرب گیتى حکومت خواهد نمود و زمین را لبریز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همان گونه که از ظلم و بیداد لبریز باشد.
پاسخ داد: سرورم! چه کسى و چگونه؟
فرمود: از همان شخصیت والایى که پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح و شمعون براى او خواستگارى کرد و حضور مسیح و جانشین او، تو را به عقد او درآورد. اینک آیا او را مىشناسى؟
پاسخ داد:آرى! از همان شب جاودانهاى که به دست مادر گرانقدرش فاطمه علیهاالسلام اسلام آوردم، تاکنون شبى بدون عشق و ارادت معنوى به وجود مقدس او سحر نکردم و هر شب نیز خواب او را دیدهام.
امام هادى علیهالسلام به یکى از خدمتگزاران فرمود: کافور! خواهر گرانقدرم حکیمه را فراخوان.
هنگامى که آن بانوى بزرگ وارد شد، امام هادى علیهالسلام خطاب به او فرمود: حکیمه! این همان دوشیزه است…
و حکیمه او را در آغوش کشید و مورد تکریم و مهر قرار داد و شادمانى خویش را از دیدار او اعلان کرد.
حضرت امام هادى علیهالسلام به خواهر گرانقدرش فرمود: دختر پیامبر! اینک او را نزد خویش ببر و مقررات و قوانین دین را آن گونه که مىباید به او بیاموز که او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار «قائم» خواهد بود.(1)
این بود آنچه صدوق در «اکمال الدین» و شیخ طوسى رحمه الله در کتاب «الغیبة» با اندک تفاوت در برخى واژهها آوردهاند که ما در حد توان، بهترینها را برگزیدیم.
1) اکمال الدین شیخ صدوق: ص 423 و کتاب الغیبة شیخ طوسى: ص 214.