جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

برترین اهل زمین‏ (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

محمد بن سعید گوید: عمر بن فرج بعد از وفات امام جواد علیه‏السلام براى رفتن به حج به مدینه آمد. جمعیتى را از اهل مدینه – که با اهل بیت پیامبر خدا صلى الله علیه و اله مخالف و معاند بودند – احضار کرد و به آنان گفت: مردى را براى من طلب کنید که اهل علم و ادب و قرآن باشد، ولى دوستدار اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و اله نباشد تا من او را موکل تعلیم این کودک نمایم، او را مواظب این کودک قرار دهم تا از آمدن شیعیانى که در اطراف‏

او مى‏آیند و او را نگاهدارى مى‏کنند، جلوگیرى کند.

مردى را به او معرفى کردند که به او جنیدى مى‏گفتند. جنیدى مردى بود که نزد اهل مدینه در فهم، ادب، غضب و دشمنى نسبت به اهل بیت پیامبر خدا صلى الله علیه و اله سابقه‏دار بود.

عمر بن فرج او را خواست، از مال پادشاه، براى او حقوق سالانه مقرر کرد، مقدمات زندگى او را فراهم نمود، براى او تعریف کرد که پادشاه به من دستور داده که شخصى مانند تو را به این کودک موکل نمایم.

راوى گوید: جنیدى در قصر «بصریا» مواظب امام هادى علیه‏السلام بود. همین که شب مى‏شد درب را مى‏بست و کلید را با خود نگه مى‏داشت.

امام هادى علیه‏السلام مدتى را به همین حال به سر مى‏برد، دست شیعیان از دامن آن حضرت کوتاه شد، شیعه از گوش دادن به بیانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گردید.

محمد بن سعید گوید: من جنیدى را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام کردم و گفتم: این کودک هاشمى که تو مراقب او هستى چه مى‏گوید؟

دیدم قول مرا انکار کرد و گفت: چرا مى‏گویى کودک هاشمى و نمى‏گویى بزرگ هاشمى؟!

آن گاه به من گفت: تو را به خدا سوگند مى‏دهم! آیا در مدینه کسى را که از من عالم‏تر باشد سراغ دارى؟

گفتم: نه.

گفت: به خدا سوگند! من یک قسمت از ادبیات را که گمان مى‏کنم مبالغه‏ى کاملى در آن کرده‏ام براى آن بزرگوار مى‏گویم و آن حضرت همان گفته‏هاى مرا طورى بر من املا و تعلیم مى‏کند که من از بیان او استفاده مى‏نمایم و مردم گمان مى‏کنند که من به این برگزیده‏ى خدا علم و ادب مى‏آموزم، ولى به خدا سوگند! که من از آن حضرت علم مى‏آموزم.

راوى گوید: من کلام جنیدى را به نحوى فراموش کردم که گویا سخن او را نشنیده بودم تا این که بعد از آن، دوباره جنیدى را ملاقات کردم. سلام کردم و از حال او پرسش نمودم. آن گاه گفتم: حال آن جوان هاشمى چگونه است؟

گفت: این حرف را نزن، به خدا که او بهترین اهل زمین و بزرگوارترین خلق خدا است. چه بسا مى‏شود که آن حضرت مى‏خواهد داخل شود من به او مى‏گویم: تنظر حتى تقرأ عشرک.

آن بزرگوار مى‏فرماید: کدام سوره‏هاى قرآن را دوست دارى قرائت کنم؟

من یکى از سوره‏هاى طولانى قرآن را پیشنهاد مى‏کنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طورى صحیح مى‏خواند که من صحیح‏تر از آن را از احدى نشنیده‏ام، نیکوتر از سرودهاى داوود علیه‏السلام – که آنها را ضرب‏المثل مى‏زنند – تلاوت مى‏کند.

راوى گوید: جنیدى گفت: این کودک پدرش در عراق از دنیا رفته و خودش در مدینه در بین این کنیزهاى سیاه نشو و نماى مى‏کند، این علم را از کجا آموخته است؟

راوى گوید: پس از چند روز دیگر که جنیدى را ملاقات کردم، دیدم حق را شناخته و به امامت امام هادى علیه‏السلام قائل شده است.

هفت سال که از امامت آن حضرت گذشت. معتصم عباسى در سال 227 هجرى وفات یافت. در آن موقع امام هادى علیه‏السلام 14 ساله بود.

مردم بعد از معتصم با واثق بن معتصم بیعت کردند. مدت 12 سال از امامت امام هادى علیه‏السلام که گذشت واثق در سال 232 هجرى مرد و مردم با متوکل بیعت کردند.