جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ابراهیم دیزج و اعجاز قبر امام حسین (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

محمد بن عبدالحمید گوید: همسایه‏ى ابراهیم دیزج بودم، در مرض مرگ وى او را عیادت کردم و رفاقت و شوخى با هم داشتیم. طبیب را در بالین وى یافتم از حال بیمار پرسیدم، از من کتمان نمود.

ابراهیم به پزشک اشاره مى‏کرد که معالجه کند و او نمى‏دانست چه علاجى کند. پس از مدتى بیرون رفت، مجلس خلوت شد ابراهیم گفت: به خدا! استغفار و توبه مى‏کنم از این که به امر متوکل به تخریب قبر حسین علیه‏السلام اقدام کردم و شبانه با عمله و کارگر که با ایشان بیل کلنگ بود، خارج شدیم و به غلامان و یاران خود رسیدیم به آنان گفتم: کارگر براى ویرانى قبر حسین آماده کنید.

در نتیجه خستگى راه خوابى مرا گرفت. ناگاه دیدم غلامان مرا بیدار کردند و غوغایى شنیدم، گفتم: چه خبر است؟

گفتند: در اطراف قبر حسین علیه‏السلام جماعتى هستند ما را تیراندازى مى‏کنند.

فورى به تحقیق پرداختم، دیدم حقیقت است در این پیش آمد شب 13 رجب بود دستور تیراندازى دادم، ولى هر چه از ما تیر خالى مى‏شد، به خود تیرانداز برمى‏گردید.

این ماجرا مرا به وحشت انداخت و تب و لرز مرا در گرفت و از قبر دور شدم و تصمیم گرفتم دیگر به قبر حسین علیه‏السلام اهانت نکنم تا متوکل مرا بکشد.

ابوبرزه گوید: به وى گفتم: خداوند شر او را از تو دفع کرده، دیشب پسرش منتصر او را به قتل رسانیده است.

ابوبرزه گوید: ابراهیم گفت: از آن شب به جسم من دردى رسیده، امید زندگى را از من سلب کرده و شب مرد.(1)


1) بحارالأنوار: ج 45، ص 395.