جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آگاهى از تصمیم و کمک قابل توجه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

همچنین مرحوم شیخ مفید، کلینى و بعضى دیگر از بزرگان رضوان الله تعالى علیهم آورده‏اند:

یکى از نوه‏هاى امام موسى کاظم علیه السلام به نام محمد حکایت کند:

در روزگارى، زندگى بر ما سخت شد و به جهت تنگ دستى دیگر توان تأمین هزینه هاى لازم زندگى را نداشتم.

در یکى از روزها پدرم علی بن ابراهیم – که فرزند موسى بن جعفر علیه السلام است – اظهار داشت: به شهر سامراء برویم، نزد حضرت ابو محمد، امام حسن عسکرى علیه السلام تا شاید به ما کمکى نماید؛ و در نتیجه بتوانیم زندگى عادى خود را سپرى نمائیم.

گفتم: آیا آن حضرت را مى‏شناسى؟

پدرم در جواب گفت: خیر، او را ندیده‏ام و نمى‏شناسم؛ بلکه فقط اوصاف او را شنیده‏ام.

در هر صورت با توکل به خداوند متعال حرکت کردیم؛ در مسیر راه پدرم گفت: چقدر خوب است که حضرت مقدار پانصد درهم به ما عطا نماید تا دویست درهم آن را لباس و پوشاک خریدارى کنیم و

دویست درهم براى آرد و آذوقه و یکصد دینار بقیه‏اش را جهت دیگر هزینه‏اى زندگى خود و خانواده‏ی مان باشد.

پس از صحبت پدرم، من نیز در فکر و ذهن خویش گذراندم که اى کاش سیصد دینار هم به من عطا نماید تا الاغى را براى سوارى، خریدارى نموده و نیز مقدارى لباس تهیه کنم و مقدارى هم براى دیگر مخارج و مایحتاج زندگى باشد.

وقتى وارد شهر سامراء شدیم، به سمت منزل امام حسن عسکرى علیه السلام رفتیم؛ و چون جلوى منزل حضرت رسیدیم، جمعیت انبوهى جهت ملاقات و دیدار آن حضرت اجتماع کرده بودند.

متحیر بودیم که با آن جمعیت چگونه مى‏توان با امام علیه السلام ملاقات کرد، در این افکار بودیم که ناگهان درب منزل حضرت باز شد و شخصى بیرون آمد و اظهار داشت: على بن ابراهیم و فرزندش محمد وارد منزل حضرت شوند.

همین که داخل منزل رفتیم، امام علیه السلام را دیدیم که در گوشه‏اى نشسته است، پس سلام کردیم و در روبروى حضرت نشستیم.

پس از آن که حضرت جواب سلام داد، به پدرم، فرمود: اى على بن ابراهیم! چرا تاکنون نزد ما نیامده‏اى؟

پدرم عرضه داشت: دوست نداشتیم مزاحم شما بشویم، مخصوصا در این موقعیت حساسى که به سر مى‏برید.

و چون مقدارى در خدمت امام علیه السلام نشستیم، پس از صحبت هائى

که انجام گرفت، بلند شدیم و خداحافظى کردیم و از محضر مبارک حضرت بیرون رفتیم.

بعد از آن که از مجلس خارج شدیم، بلافاصله غلام حضرت ما را صدا کرد و یک کیسه تحویل پدرم داد و گفت: این پانصد درهم که براى لباس و آرد و آذوقه و دیگر هزینه‏هاى زندگى خود و خانواده ات، که مى‏خواستى و آرزو کرده بودى.

و سپس یک کیسه‏ى کوچک‏تر هم به من داد و گفت: این سیصد درهم نیز براى خرید الاغ و لباس و مخارج منزل تو است.

و بعد از آن افزود: به همین زودى خیراتى به تو مى‏رسد.

پس از گذشت مدتى کوتاه، به برکت امام علیه السلام، همسر خوبى گرفتم و در یک معامله نیز هزار دینار سود بردم(1)


1) اصول کافى: ج 1، ص 506، ح 3، ارشاد مفید: ص 341، اثبات الهداة: ج 3، ص 400، ح 4، مدینة المعاجز: ح 7، ص 540، ح 2521.