جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آن سپیده دم پر خاطره‏ (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

من، با بانوى بانوان، به گفت و گو نشستم و به او گفتم: دخترم! همین امشب خداوند پسرى گرانمایه به تو ارزانى خواهد داشت، پسرى که سرور دنیا و آخرت خواهد بود.

نرجس علیهاالسلام با شنیدن این نوید، غرق در حیاء و آزرم گردید و در گوشه‏اى نشست. من به نماز ایستادم و پس از نماز افطار کردم و براى استراحت به رختخواب رفتم.

درست نیمه شب گذشته بود که براى نماز نافله‏ى شب به پا خاستم. نماز را خواندم، دیدم نرجس علیهاالسلام خواب است و حادثه‏اى رخ نداده است، به تعقیبات نماز نشستم و بار دیگر خوابیدم و بیدار شدم، اما دیدم او هنوز در خواب است.

پس از آن بود که او براى نماز نافله‏ى شب به پا خاست و نماز را در اوج ایمان و اخلاص به جا آورد و با شور و عشق وصف‏ناپذیرى به نیایش نشست.

دیگر از تحقق وعده و نوید حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام دچار تردید مى‏شدم که آن حضرت از اتاق خویش مرا مخاطب ساخت و فرمود: عمه جان! شتاب مورز که تحقق وعده‏ى الهى نزدیک است.

در روایت دیگرى این مطلب بدین صورت آمده است:

به ناگاه دیدم «سوسن» هراسان از جاى برخاست، وضو ساخت و به نماز نافله‏ى شب ایستاد. آخرین رکعت از نماز را مى‏خواند که احساس کردم سپیده‏ى صبح در راه است، اما از ولادت نور خبرى نیست.

بار دیگر این اندیشه در ذهنم پدید آمد که شب رو به پایان است و سپیده‏ى سحر در راه، پس چرا وعده‏ى الهى تحقق نیافت که نداى حضرت امام عسکرى علیه‏السلام طنین افکند و فرمود: عمه جان! تردید به دل راه مده!

من از آن حضرت و تردیدى که در دلم پدید آمد، شرمنده شدم و در اوج‏

شرمندگى پس از نظاره به افق به اتاق باز مى‏گشتم که دیدم نرجس علیهاالسلام نماز را به پایان برده و به خود مى‏پیچد. جلو دب اتاق به او رسیدم که مى‏خواست از اتاق خارج گردد، پرسیدم: آیا از آنچه در انتظارش بودم، چیزى حس نمى‏کنى؟

پاسخ داد: چرا عمه جان!…

گفتم: خدا یار و نگاهدارت باد! خود را مهیا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش که لحظات تحقق آن وعده‏ى مبارک فرا رسیده است.

و آن گاه متکایى برگرفتم و در وسط اتاق، آن بانو را به روى آن نشاندم و به سان یک مددکار آگاه و دلسوزى که زنان در شرایط ولادت فرزندانشان بدان نیازمندند به یارى او کمر همت بستم. او دست مرا گرفت و فشار داد و از شدت درد، ناله زد و بر خود پیچید.

حضرت امام حسن عسکرى علیه‏السلام از اتاق خویش دستور داد که برایش سوره‏ى مبارکه «قدر» را تلاوت کنم.

به دستور امام علیه‏السلام شروع کردم:

بسم الله الرحمن الرحیم‏

(انا انزلناه فى لیلة القدر – و ما ادریک ما لیلة القدر… )

ما آن قرآن را در شب قدر نازل کردیم. و تو چه مى‏دانى شب قدر چیست؟!

و شگفتا که دیدم کودک دیده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مبارکه‏ى «قدر» را با من تا آخرین واژه، تلاوت کرد.

از شنیدن نواى دل‏انگیز قرآن او، هراسان شدم که حضرت امام عسکرى علیه‏السلام مرا ندا داد و فرمود:

عمه جان! آیا از قدرت الهى شگفت‏زده شده‏اى؟ اوست که ما را در خردسالى به بیان دانش و حکمت توانا ساخته و به سخن مى‏آورد و در بزرگسالى ما را در روى زمین حجت خویش قرار مى‏دهد چه جاى شگفتى است؟!

هنوز سخن حضرت امام عسکرى علیه‏السلام به پایان نرسیده بود که نرجس از نظرم ناپدید گردید و گویى حجابى میان من و او، فرو افکنده شد و ما را از هم جدا ساخت.

در روایت دیگرى آمده است که: سپس لحظاتى چند، حالت وصف ناپذیرى برایم پیش آمد به گونه‏اى که گویى دستگاه دریافت وجودم از کار افتاده است و نمى‏دانم چه مى‏گذرد. به خود آمدم و فریاد زنان و به سرعت، به طرف اتاق حضرت امام عسکرى علیه‏السلام شتافتم، اما پیش از آن که چیزى بگویم فرمود: عمه جان! بازگرد که او را در همان جا خواهى یافت که از برابر دیدگانت ناپدید شد.

به اتاق نرجس بازگشتم، دیدم پرده‏اى که ما را از هم جدا ساخته بود، بر طرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد و دیدم چهره‏اش غرق در نور است به گونه‏اى که دیدگانم را خیره ساخت و در همین لحظات کودک گرانمایه‏اى را دیدم در حال سجده است و خداى را ستایش مى‏کند.

بر بازوى راست او این آیه شریفه نوشته شده است:

(جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)(1)

و در سجده‏ى خویش مى‏فرمود:

«اشهد ان لا اله الا الله، وحده لا شریک له و أن جدى محمدا رسول الله و أن أبى‏أمیرالمؤمنین ولى الله…»

گواهى مى‏دهم که خدایى جز خداى یکتا، که شریک و همتایى ندارد، نیست و نیاى گرانقدرم حضرت محمد صلى الله علیه و اله پیام‏آور اوست. و پدر والایم امیرمؤمنان علیه‏السلام دوست و جانشین پیامبر خدا است.

آن گاه امامان نور را پس از امیرمؤمنان علیه‏السلام یکى بعد از دیگرى تا نام مبارک پدر گرانقدرش حضرت امام عسکرى علیه‏السلام برشمرد سپس فرمود:

بار خدایا! آنچه را به من وعده فرمودى، تحقق بخش و کار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبیر فرما و گام‏هایم را در قیام پرشکوه و آسمانیم‏

براى برانداختن بیداد و ستم، و استقرار کامل عدالت و مهر در سراسر گیتى استوار ساز و به دست من، زمین را از عدل و داد لبریز گردان!

پس از آن سر از سجده برداشت و به تلاوت این آیه‏ى مبارکه پرداخت:

(شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم، قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم ان الدین عندالله الاسلام…)(2)

خدا گواهى داد و فرشتگان و دانشمندان نیز، که: هیچ خدایى بر پاى دارنده‏ى عدل، جز او نیست، خدایى جز او نیست که پیروزمند و فرزانه است. بى‏تردید دین در نزد خدا تنها اسلام است.

پس از تلاوت آیه‏ى شریفه عطسه کرد و فرمود:

«الحمدلله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله، زعمت الظلمة أن حجة الله داحظة لو أذن لنا فى الکلام لزال الشک»

سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است و درود خداى بر محمد و خاندانش باد! بیدادگران چنین پنداشته‏اند که: حجت خدا از میان رفته است اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آن گاه تردیدها و تردیدافکنى‏ها از میان خواهد رفت.


1) سوره اسراء: آیه 81.

2) سوره آل عمران، آیه 18 و 19.